"

۴۰

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام صباجون حالت چطوره ببخشید چند روزی بود نتونستم واست نامه بنویسم آخه سرما خورده بودم امروز هم که دارم این نامه رو واست مینویسم نرفتم مدرسه موندم خونه یک کمی استراحت کنم . تو چطوری وقتی شنیدم که بابای مهربونت زنگ زدخونمون و گفت که تونسته صداتو بشنوه خیلی خیلی خوشحال شدم مامانم گفت که صداتو ضبط کرده بودن مثل اینکه داشتی گریه میکردی و باباجونت صدای قشنگتو ضبط کرده بخدا راست میگم خیلی خیلی خوشحال شدم به مامانم گفتم مامان یعنی صبا میتونه صحبت کنه مامانم گفت نه عزیزم هنوز نه فقط وقتی گریه میکنه صداشو مامان وباباش میشنون. خلاصه من ازخوشحالی نمیدونستم چکار کنم . صباجون من مامانمو دیدم که موقع اذان همون روز که خبررسید که صبا موقع گریه کردن صداش دراومده داشت دعا میکرد و ازخدای مهربون میخواست که هرچه زودتر توروبرگردونه پیش مامان وبابای مهربونت من مامانمو دیدم که داشت دعا میکرد که حالا که داره بهار میاد و عید میشه تو هم سرسفره هفت سین پیش مامان و بابای مهربون بشینی و دل اونهارو شادکنی . من به مامانم گفتم مامانی حتما خدای مهربون دعای های تورو شنیده و داره قبول میکنه که صباجون یک کوچولو حالش بهتر شده مامانم گفت حتما همینطوره ما نباید هیچوقت از رحمت خدا ناامید بشیم فقط یک کمی طول میکشه ولی اون حتما جواب بنده هاشو میده بخصوص جواب ما کوچولوهارو که داریم واسه سلامتی تو دوست خوبم دعا میکنیم .
خیلی مزاحمت نمیشم  به امید سلامتی کامل تو دوست مهربونم که میدونم حتما خدای مهربون جواب منو میده و میدونم حتما تو یه روزی به من زنگ میزنی خیلی منتظرم .
از راه دور میبوسمت مامانم هم هرشب واست دعا میکنه ما همه منتظریم من ، مامانم ، بابام ، کیمیا و دوستای مدرسه ام بهار، هستی  همه وهمه بیشتراز این منتظرمون نذار خواهش میکنم فقط همین

۳۹

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام صباجون حالت چطوره دلم برات تنگ شده منم هم کم کم دارم تعطیل میشم قراره که تا روز چهارشنبه بریم مدرسه پیک نوروزی همراه با سفره هفت سینمون بگیریم . میخواهم سرهمون سفره هفت سین واست دعاکنم بگم ای خدای مهربون حالا که داره عید میاد سال داره نومیشه تو هم کاری بکن دوست خوبم حالش خوب بشه اونم بتونه سره سفره هفت سین پیش مامان وباباش بشینه و دعا کنه . میخواهم ازخدا بپرسم ای خدای مهربون مگه قرارنبود صبادوست خوبم تا شروع سال جدید حالش خوب بشه مگه قرارنبود خودش به من زنگ بزنه و به من بگه نیوشا بیا شیراز خونمون پس چی شد سال که تموم شد بهار از راه رسید پرستوهائی که پروازکرده بودن و به سرزمنیهای گرمسیر رفته بودن دارن برمیگردن گلها دارن بازمیشن همه چیز دوباره داره زندگیشو شروع میکنه خداجون چرا کاری نمیکنی که صبای مهربون هم بتونه مثل بقیه بچه ها زندگی کنه بتونه بازی کنه بتونه بخنده بتونه بدوه و خیلی کارهای دیگه ولی صباجون اینو بدون من همینطور ازخدای مهربون میخواهم که تو حالت خوب بشه اینقدر دعا میکنم دعا میکنم دعا میکنم …. که خدای بزرگ ازدست من خسته بشه و کاری کنه تا تو حالت خوب بشه بخدا هرروز که میرم نمازخونه مدرسه ظهرها با دوستام واست دعا میکنیم صباجون قراره مدیرمدرسمون برای سال تحویل بره کربلا مامانم به من یه یادداشت داده که بدم به مدیرمون که توش اسم تورونوشته بود و گفته بود که وقتی میره کربلا حرم امام حسین خیلی واست دعا کنه من میدونم امام حسین بچه هارو خیلی دوست داشته آخه خودش هم دخترکوچولویی داشت پس حتما تواین سال جدید تو حالت خوب میشه من مطمئنم که دیگه توسال ۸۹ خدا جواب ما کوچولوهارو میده پس توروخدا ناامیدمون نکن بیشتر از این منتظرمون نذار خیلی منتظره خبره سلامتیت هستیم
به امید روزیکه همدیگرو ببینیم فقط ازخدا میخواهم که اون روز خیلی زود باشه همین
خدانگهدارت باشه از راه دور میبوسمت وشب وروز واست دعا میکنم تا برگردی
 دوست کوچک تو نیوشا

۳۸

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

خداوندا

در این سالی که در پیش است

نمی دانم چه تقدیری مرا فرموده ای  .لیکن

در آغاز طلـوع روشن سالی که می آید

کمک کن تا رها سازم ز خود

من کوله بار یک هزار و سیصد و افسوس

هزار و سیصد و اندوه

خدایا مهربانم کن

تو چشمان مرا با نور خود بگشا

تو لبخند رضایت را عطایم کن

بفهمان زندگی زیباست

خداوندا

تو راه سبز ایمان را نشانم ده

تو نیکی پیشه ام فرما

که راه حق صبورانه بپیمایم

و هرگز من نباشم از زیانکاران

رفیقا مهربانا عاشقم فرما

مرا در شط پر مهر گذشتت شست و شویم ده

تو پاکم کن   قرارم ده

کریما دست های گرم و لبخندی عطایم کن

تو ای نزدیک تر از من به من

اینک مرا دریاب     پناهم ده

تو ذکرت را عطایم کن

که با یادت دلم آرامشی یابد

حبیبا قدردان خوبی ام فرما

تو ای گرداننده دل ها و چشمانم

تو ای تدبیر بر هر روز و هر شامم

تو چرخاننده احوال این دنیا

بگردان حال من را سوی آن حالی که می دانی

تو آرامش عطایم کن

خداوندا نمی دانم چه تقدیری مرا فر موده ای اما

برای مردمان خوب این وادی

عطا فرما

هزار امید

هزار و سیصد آگاهی

هزار و سیصد و هشتاد بهروزی

هزار و سیصد و هشتاد و ۹ لبخند زیبا را … سال نو شمسی را به تو دوست مهربانم و مامان وبابای مهربونت تبریک میگم و ازخداوند مهربان میخواهم که درسال آینده به همراه اونها سرسفره هفت سین نشسته باشی دوست شما نیوشا

۳۷

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

از بابا ومامان مهربون صبای عزیزم میخواهم که این شعر رو حتما برای صبا بخونندحتما خوشش میاد

به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد

خدا آن جاست
در جمع عزیزترین هایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آن جا نیست

او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست
زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند
همچون معرفت بر خدا و به خود آیی

دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند

خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا «زندگی» را «زندگی کرده ای»؟

۳۶

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام به دوست خوبم به دوست مهربونم به دوستی که هنوزهم منتظره شنیدن صدای قشنگش هستم سلام به صبای مهربون چقدر دلم برات تنگ شده هرروز ازمامانم حالتو میپرسیدم عکسهای قشنگتو دیدم چقدر خوشگل شدی. راستی صباجون چقدر تغییر کردی بزرگتر شدی عکسات خیلی قشنگ بودن صورت قشنگت خیلی نازشده . مامانم وقتی عکسای جدیدتو به من نشون داد خیلی خوشحال شدم که تونستم ببینمت هرچند که ازت دور هستم ولی احساس کردم که اومدم پیشت و داریم باهم حرف میزنیم . راستی صباجون کیمیا هم جویای حالت بود سوال میکرد که خوب شدی یا نه . دوست خوبم من همینطور منتظره شنیدن صدات هستم . مطمئنم که صداتو میشنوم اینو میدونم که اون روز خیلی دور نیست پس توروخدا نیوشارو بیشتر ازاین منتظر نذار هرروز هرشب واست دعا میکنم مامانم هم واست دعا میکنه قرآن میخونه همه ما ازخدای مهربون سلامتی دوباره تو دوست عزیز و مهربونمو میخواهیم
به مامانم گفتم واست دعا کنه دیدم دستاشو بالابرد و گفت ای خدای مهربون ای خدای رحمان وای خدای رحیم ای که برهمه چیز قادری پس کاری بکن تا صبای کوچولو خوب بشه برگرده به همون زمانی که بابا ومامانش با دیدن صبا شکرگزاره خدای مهربون بودن هرچند میدونم که همین الان هم راضی هستند به رضای خدا هرچی اون بخواهد همون خواهد شد وبه حق ….. صبارو برگردون
دوستدار تو نیوشا

۳۵

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

سلام به روی ماه صبا جون با اینکه ندیدمت فقط عکسات دیدم ولی خیلی دوستت دارم . هروز صبح میرم توسایت و پیگیر حالت هستم هرشب هم واست قرآن میخونم و آیت الکرسی راستی صبا جون عکسی که ازت دیدم درحالت خواب بودی مژه های بلندت خیلی خوشگلند. خوشبحال مامان جونت که وقتی نگاهت میکنه کیف میکنه بخصوص وقتی که خوب خوب بشی ازتورختخوابت بیرون بیایی بخوای مدرسه بری . راستی قرارشده هروقت توخوب شدی من به همراه دخترم که یکسال ازتو بزرگتره بیام شیراز آخه هرشب از حالت ازمن میپرسه من بهش گفتم که برات دعاکنه تا تو حالت زودتر خوب بشه اون دیشب به من میگفت که مامان ای کاش اون خانم پرستاره بیشتر حواسش جمع میکرد تا صبا الان مثل بقیه بچه ها میتونست مدرسه بره و بازی کنه و دیگه عکساش هم تو اینترنت نبود و تو هم واسه من تعریف نمیکردی که صبا مریضه . صبا جون اون داره به من اینجوری میگه که از مریضی توگل زیبا ناراحته از اینکه من واسش ماجرای تورو تعریف کردم غصه میخوره چون اونم مثل تو خوشگل و نازه . دیگه بیشتر از این مزاحمت نمیشم ولی هرروز واست نامه مینویسم اینقدر نامه مینویسم که بالاخره خودت جوابم بدی من منتظرم پاشو دیگه زودتر پاشو همه بجه ها منتظرن آخه چقدر میخوابی خوابای خوب میبینی حتماً داری خواب میبینی که تویک باغ پرازگل با بچه ها داری بازی میکنی گلهارو بو میکنی ولی دیگه بسته دیگه وقتشه که پاشی آخه مامان جونت هم میخواهد حرف زدن قشنگت ببینه میخواهد تورو ببره پارک اینقدر منتظرشون نذار بابائی هم منتظره منتظرم

۳۴

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

سلام به روی ماهت سلام به صورت قشنگت میدونستی وقتی خوابیدی مثل فرشته ها میمونی صبای گلم الان که دارم این نامه رو واست مینویسم نیوشا هم پیشم  نشسته خیلی دوست داره بیاد پیشت  منتظره که تو هرچه زودتر خوب بشی . راستی صبا جون میدونستی که خیلی زمان زیادی تا فصل بهار نمونده همین امروز از جلوی یک  گلفروشی رد میشدم دیدم اوه چقدر گل بنفشه آوردن فکر کنم توگلها رو خیلی دوست داشته باشی بخصوص گل بنفشه رو نیوشا گفت واست بنویسم که حتما توهم مثل من گلهارو دوست داری . اگه قول بدی که هرچه زودتر حالت خوب بشه و چشمهای قشنگت وا کنی یک سبد پرازگل بنفشه واست میارم تو هم قول بده که اونارو میکاری تو باغچه خونتون  و بهشون آب میدی . دوست دارم واسم یک عکس بفرستی وقتی که پیش گلها وایسادی میخواهم ببینم کدوم گل خوشگلتره گل بنفشه یا گل صبا من مطمئنم که گل صبا خانم خوشگلتره چون خیلی مهربون  و با ادبه شنیدم که خیلی بابائی رو دوست داری ای ناقلا پس چرا حالا چشات وانمیکنی و دوباره بهش بگی بابائی دوستت دارم داری خودت واسش لوس میکنی ای کلک نیوشا هم مثل تو بعضی وقتها ازاین کلکها میزنه ای ناقلاها عکسات که دیدم روی موهات گیره های خوشگلی بود حتما مامان جون موهات درست کرده بهش گفتی چقدر دوستش داری اینهمه واست زحمت میکشه راه میره قربون صدقت میره میدونم توهم بزرگ شدی حتما زحمتاشو جبران میکنی . منتظرم نگذار پاشو چشمات واکن قراره نیوشا بیاد پیشت با هم بریم پیش گلها بخصوص گل بنفشه میخواهم واسه هردوتون گلدون گل بنفشه بخرم . بیشتر ازاین منتظرم نذار برای همیشه دوستت دارم دوست کوچک تو نیوشا

۳۳

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام امروز پنجشنبه ۸ بهمن ماه ۱۳۸۸ و ساعت ۳۰/۱۰ صبح . امروز وقتی توسایت رفتم نامه نیوشا رو به صبا جون دیدم خیلی خوشحال شدم ازاینکه نیوشا تونسته دوست خوبی مثل صبا پیدا کنه . الان که دارم این مطالب واست مینویسم نیوشا رفته مدرسه منم تومحیط کارم هستم . اینجا هستم ولی تمام فکرم پیش تو دختر خوبمه دارم فکر میکنم میشه تو یکی از همین روزها آقای فروزنده به من و بقیه دوستا زنگ بزنه و بگه صبا جون خوب شده و دیگه تو بستر بیماری نیست . همش به امید اون روز هستم . نیوشا هم منتظره که این خبر بشنوه . راستی صبا جون امروز که نیوشا داشت میرفت مدرسه گفت مامان میخواهم به بچه های کلاسمون بگم که واسه صبا دعا کنن تا زودتر خوب بشه بهش گفتم حتما مادر این کارو بکن چون دعای شما بچه های معصوم که هیچ گناهیو مرتکب نشدید سریع اجابت میشه . نیوشا به من گفته که باید بریم یک عروسک خیلی خوشگل مثل خودت بخریم و واست بفرستیم. فقط به نیوشا بگو که دوست داری موهای عروسکت چه رنگی باشه .دوست داری لباساش مدل پرنسسی باشه فکرکنم خوشت بیاد حتما توهفته آینده واست میفرستیم . دخترخوبم عزیزم شما هم باید یک قول به مامان وبابا بدین قول بدین که هرچه زودتر خوب بشی دیگه عکسات نبینم که تو بستر بیماری باشی آخه من وقتی این عکسارو میبینم یاد روزهای مریضی نیوشا توسال ۸۴ میافتم . وقتی عکسات میبینم بخصوص عکسی که با بلوز سرمه ای داری خیلی شبیه روزهای مریضی نیوشا هستی حس برمیگردم به سال ۸۴ و شرایط روحی خودم و پدر نیوشا و حالا شرایط روحی مامان و بابای مهربونت . پس قول بده که خیلی زود زودتراز اون چیزی که همه فکر میکنند خوب بشی . دوست دارم ایندفعه خودت واسه نیوشا ایمیل بزنی با دستهای کوچیکت واسش نامه بنویسی که میدونم نیوشاهم خیلی منتظرته  پس بیشتر ازاین دوستات منتظر نذار. خیلی دوستت داریم
سوره انفال آیه ۹-۸  خداوند مهربان میفرماید هرگاه بندگان من با استغاثه از من چیزی را بخواهند من به آنها میدهم و عطا میکنم آن چیزی را که با استغاثه از درگاه من خواسته اند

۳۲

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

سلام  به صبای عزیزم سلام به دخترخوب و نازم . حالت چطوره عزیزم دیروزجمعه تمام مدت به فکرت بودم که درچه حالی بودی . نیوشا واست یک نقاشی کشیده میخواهدبفرسته به من گفت مامان امروز یک نامه واسه صبا بنویس و بهش بگو که وقتی نقاشی بدستش رسید بزنه تواطاقش .راستی یادت که نرفته آدرست واسه نیوشا بفرستی میخواهد یک عروسک خوشگل برات بفرسته گفت بهت بگم اگه صبا جون هم مایل بود اسمش میذاریم عسل . البته من مطمئنم که شما دوتا ناقلا از هرعسلی شیرین ترهستید. صباجون دیروز توتهران برف میبارید نمیدونم تو چقدر برف دوست داری . دوست داری وقتی برف زیادی اومد آدم برفی درست کنی . راستی میخواهی بجای بینی آدم برفی چی بذاری اگه قول بدی که بیایی تهران البته پیش نیوشا که خیلی هم خوشحال میشه یه هویج گنده بهتون میدم بذارید بجای بینی آدم برفی تجسم کن چقدر قیافه اش خنده دار میشه بعدش هم سه تایی یعنی من و شما و نیوشا با هم یک عکس خوشگل میگیریم .. خیلی دوستت دارم منتظرم هرچه زودتر خودت با دستهای کوچولو و قشنگت جواب نامه هام بدی . دیگه بیشتر ازاین مزاحمت نمیشم

۳۱

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام به صبای عزیزم صبح قشنگ دخترم بخیر و شادی . حالت چطوره من و نیوشا همچنان منتظر جواب های نامه هامون هستیم راستی حالت چطوره . صبح وقتی به محل کارم میرسم اولین کارم اینه که ازسایت ها و ایمیلام جویای حالت بشم میرم توایمیلم ببینم خودت با اون دستهای کوچولوت جواب نامه هام دادی یانه . می بخشید که هرروزمزاحمت میشم صبای عزیزم دیشب من با نیوشا قرارگذاشتیم که هرشب یک قصه هم برای شما بخونیم . میدونم حتما خیلی قصه خوندن دوست داری فقط بهم بگو که چه کتابهائی رودوست داری که به محض خوب شدنت اون کتابهارو خودم با نیوشا واست میارم شیراز . من مطمئنم که توسال جدید حالت خوب خوب شده و اونوقت دیگه من با نیوشا میام پیشت آخه میدونی من تاحالاشیراز نیومدم
عزیزدلم ازراه دور میبوسمت یک بوسه آبدارآخ که چقدر شیرنه
خیلی خیلی خیلی دوستت دارم . به خدای بزرگ میسپارمت منتظرت هستم خیلی زود

۳۰

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام به صبای نازنینم . سلام به صبای قشنگترازگل حالت چطوره عزیزم . صباجون دیشب بازهم واست با نیوشا قصه خوندیم قصه قورباغه آوازه خوان یک خط من میخوندم یک خط نیوشا اون خطهائی رو که نیوشا میخوند واسه تو دخترگلم بود من میدونم شما داستان خوندن خیلی دوست داری حتما تو مهد کودکتون هم براتون داستان میخوندن . صبا جون نیوشا همچنان منتظره شماست که جواب نامه هاش بدی مگه قرارنشد ه که با نیوشا باهم یک آدم برفی بزرگ درست کنید پس عجله کن دیگه اگه زمستون تموم بشه اونوقت دیگه نمیتونید . دخترگلم نمیخواهی با بابا ومامان حرف بزنی نمیخواهی با من و نیوشا حرف بزنی بابا مادیگه حوصلمون سررفته من که فکرمیکنم شماها دارید خودتون لوس میکنید آخه نیوشا هم مثل تو وقتی با من قهرمیکنه حرف نمیزنه ولی من دیگه حوصله ام سررفته پاشو دیگه پاشو راستی صباجون یادته بچه ها یه بازی میکردن هی به هم میگفتن پاشو یالادیگه پاشو منم باید هی این واسه تو بخونم تا تو بالاخره چشات واکنی و جوابمون بدی .
مزاحمت نمیشم منتظرت هستم ازراه دور اون لپای قشنگت میبوسم نیوشا هم هرشب واست یک داستان میخونه اینقدرمیخونه تا تودخترگلم زنگ بزنی به نیوشا و بگی نیوشا دیگه ازامشب خودم میخواهم واسه خودم داستان بخونم .
 
خیلی خیلی دوستت دارم به امیددیدارالبته خیلی زود

۲۹

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

یکی بود ، یکی نبود ، غیر از خدای خوب و مهربان هیچ کس نبود . دشتی بود سرسبز و زیبا ، توی این دشت قشنگ کره اسب سفید کوچولویی زندگی می کرد . کره اسب کوچولو هر روز صبح از علفهای تازه دشت می خورد و دور تا دور آن می دوید و بازی می کرد . وقتی هم خسته می شد در گوشه ای می نشست و به دور دورها نگاه می کرد .
کره اسب قصه ما خورشید را خیلی خیلی دوست داشت . او دلش می خواست روزی آن قدر قوی و بزرگ بشود که به دیدار خورشید برود . برای همین هم بود که ساعتها می نشست و به آفتاب خوب و مهربان نگاه می کرد روزها می گذشت , کره اسب سفید کوچولوی ما قوی تر و قوی تر می شد .
یک روز صبح خیلی زود از خواب بیدار شد با خودش گفت : ((‌حالا باید راه بیفتم بروم تا به خورشید برسم . ))
کره اسب ما راه افتاد و رفت . او به طرف خورشید می رفت . به دوردورها نگاه می کرد و با تمام سرعت می دوید باد خنک به صورت قشنگش می خورد و فکر رسیدن به خورشید او را قوی تر می کرد . هرجه او تندتر می دوید خورشید دورتر می شد . کره اسب خسته بود ، کنار رودخانه ای رسید کمی آب خورد و پاهایش را در آن شست .
رودخانه وقتی پاهای خسته کره اسب را دید گفت : ‌خیلی خسته ای ، با این عجله کجا می روی ؟  
کره اسب گفت :  پیش خورشید
رودخانه با صدایی بلند خندید و گفت :  پیش خورشید تو کره اسب کوچولو و نادانی هستی هیچ کس نمی تواند پیش خورشید برود .  
کره اسب گفت :  به کوه که برسم راه نزدیکتر می شود .
رودخانه گفت :  من از بالای آن کوه می آیم . و خورشید خیلی دورتر از کوه است .  
کره اسب به آسمان نگاه کرد . خورشید کم کم می رفت و آسمان تاریک می شد . کره اسب روی تپه بلندی که خورشید هر روز صبح از پشت آن بیرون می آمد . نشست و منتظر برگشتن خورشید شد . ولی از خستگی خیلی زود به خواب رفت .
صبح که خورشید دوباره به آسمان برگشت ، کره اسب کوچولوی قصه ما هنوز خواب بود . صدای آرام و مهربانی گفت :  کره اسب کوچولو ، بیدارشو صبح شده . ‌
کره اسب کوچولو چشمان سیاه و قشنگش را باز کرد و به دورو بر نگاه کرد . این صدای خورشید بود . که با کره اسب حرف می زد . خورشید گفت : کره اسب کوچولو ، شنیده ام که می خواهی بیایی پیش من ؟
کره اسب گفت :  بله خیلی دلم می خواهد بیایم و به شما برسم . ‌
خورشید گفت : من خیلی خیلی دورتر از زمین هستم تو هرچقدر هم که تند بدوی نمی توانی به من برسی ، ولی من خیلی خوشحالم ، که دوست خوب و مهربانی مثل تو دارم . گرمای من خیلی زیاد است . هیچ کس نمی تواند اینجا بیاید . ولی من همه شما را که روی زمین زندگی می کنید خیلی دوست دارم . هر روز صبح به دیدارتان می آیم و همه جا را برایتان گرم و روشن می کنم اگر تو نمی توانی پیش من بیایی در عوض من هر روز به دیدن تو می آیم حالا بلند شو و به دشتی که در آن زندگی می کنی برگرد .
کره اسب کوچولو با خودش گفت :  خورشید مرا دوست دارد و هر روز به دیدارم می آید . و به طرف دشت سرسبز رفت آنروز خورشید خانم مهربان تما راه همراه کره اسب کوچولو بود وقتی که او به دشت رسید با کره اسب خداحافظی کرد و رفت و همانطور که قول داده بود هر روز به دیدن کره اسب آمد

به نام خداوند رنگین کمان

خداوندبخشنده ی مهربان

خداوندزیبایی وعطرورنگ

خداوندپروانه های قشنگ

خداوندباران ونقل وتگرگ

نفس های بادوتپش های برگ

خدایی که سرشارازآرامش است

طرفدارسرسبزی ودانش است

خدایی که ازبوی گل بهتراست

وازنورباران صمیمی تراست

خدای صمیمی خدای سلام

خدای غزل قصه ی ناتمام

خدایابه مامهربانی بده

دلی ساده وآسمانی بده

شاعر:محمودپوروهاب

_________________

خدایاتورادارم غم ندارم

۲۸

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام صبح دخترخوبم بخیر حالت چطوره دیروز برات قصه کره اسب سفید کوچولو فرستادم نمیدوم شنیدی داستان یا نه داستان خیلی قشنگی بود من این داستان واسه نیوشا هم خوندم چون خوشش اومد واسه شما دخترگلم هم فرستادم مطمئن بودم که خوشت می آید. بازهم امروز که اومدم رفتم توسایت جویای حالت شدم میخواستم ببینم خبرجدیدو خوشحال کننده ای ازشما بدستم میرسه یا نه البته درهرحال وهرشرایطی حتی شرایط سخت هم باید خدارا شکرکردچرا که پشت تمام این سختی ها راحتی بودجودمی آید. دخترگلم فقط خواستم جویای حالت بشم و من ونیوشا همچنان منتظر
به امیدروزیکه صدای قشنگت بشنویم وامیدوارم که اون روز خیلی دیرنباشه

۲۷

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام به دوست خوبم صباخانم دیشب به مامانم گفتم که امروز ازایمیل خودش ازطرف من یعنی نیوشا واست نامه بنویسه . مامانم گفت دوست داری چی برای صبا بنویسم . گفتم واسش بنویس خیلی خوشحالم ازاینکه تونستم دوست جدیدی پیداکنم با اینکه ندیدمت فقط عکسات دیدم ولی مطمئنم که توهم دوست داری که بامن آشنابشی باهم بازی کنیم باهم کتاب بخونیم نقاشی بکشیم و ازاین کارها. راستی صباجون من نقاشی کشیدن خیلی دوست دارم تو چطور خیلی دوست دارم یه روزی بیایی تهران خونمون با هم یک نقاشی روی یک مقوای بزرگ بکشیم یه طرف مقوا تو نقاشی کن یه طرف مقوارومن . خیلی دوست دارم بیای تهران با هم بریم سرزمین عجایب آخه اینقدربازهای زیادی داره که هردوتامون ذوق زده میشیم ازاینهمه بازی راستی صباجون شما که بری کلاس اول من میرم کلاس بالاتر فکرکنم میرم کلاس پنجم اونوقت من میتونم تو درسات بهت کمک کنم من میشم معلم تو هم دانش آموز من بهت دیکته میگم میخواهم ببینم چندتاغلط داری یا اصلا غلط نداری ۲۰ میشی آخه من معلم بازی خیلی دوست دارم خلاصه خیلی منتظرت هستم دیگه داره حوصله ام سرمیره پاشو دیگه من تمام وسایل نقاشی آماده میکنم تا بهم خبربدی که حالت خوب شده و داری میای تهران خونمون وای که چقدر خوشحال میشم و منتظراون روزهستم . خواهش میکنم بیشترازاین منتظرم نذار
دوست کوچک شما

۲۶

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام سلام ستاره همچین دختری کی داره. خوب بود من ونیوشا دیشب باهم این شعرواست گفتیم چون میدونم خیلی ستاره هارودوست داری که توآسمون نگاهشون کنی . صباجون دیروز واست ۲تا عروسک خوشگل فرستادم فکرکنم خیلی خوشت بیاد یه باربی که ببینیش خنده ات میگیره چون یه نی نی هم داره ویه عروسک خوشگل دیگه راستی صباجون چندتا گیره سرهم واست فرستادم خیلی دوست دارم بزنی به موهات بعد یک عکس هم بگیری  واسم ایمیل بزنی . راستی صباجون ازکتابی که واسم فرستاده بودی + عکست خیلی خوشحال شدم آخه صفحه اول کتاب که دیدم نوشته شده بود تقدیم به نیوشا ی عزیز ازطرف صبا . قراره ازهمین امشب داستاناشو شروع کنم یک داستان برای تو یک داستان برای خودم میخونم راستی صباجون تهران داره بارون میاد نمیدونم شیرازهم بارونه یا نه ولی خداکنه برف بیاد آخه من وتو یه قراری باهم داریم آدم برفی که یادت نرفته راستی صباجون قرارشدبجای دماغش یه هویج گنده بزاریم میگم اگه کاکائو دوست داری بجای چشاش ۲تا کاکائو بزاریم بعدش هم کاکائو رو میخوریم . راستی صبا من امروز چون پنجشنبه بود زود اومدم خونه البته فعلا تنها هستم تا مامان وبابا ازسرکاربیان کاشکی توهم تهران بودی آخرهفته ها باهم میرفتیم بیرون دیگه بیشترازاین مزاحمت نمیشم منتظرت میمونم تا بیایی تهران
دوست کوچک تو نیوشا
پنجشنبه ۱۵/۱۱/۱۳۸۸ ساعت ۱۲
 
راستی یه شعرهم واست میفرستم آخه صباجون من این شعرخیلی دوست دارم حالاگوش کن بعدا واسه مامان جون بخون
نصرتیای مادر عزیزم

گل روی تو بریزم

گفتی برام قصه ها

لالایی و نغمه ها

مادر منم می دونم

خیلی به تو مدیونم

خدای من یارت باد

دائم نگهدارت

نامه نگار عزیز به صبا

دلنوشته ها ی دوستان صبا نظری نیست »

یکی بود یکی نبود … یه گنبد کبود بود که از اولش کبود نبود !
اولش یه مامان بود و یه بابا بود … مامان یه مهمون کوچولو داشت و بابا چشم به راه بود … اون موقع برای هیشکی جنس بچه مهم نبود … اونی که مهم بود سلامت و تندرستی بچه بود … چیزی که خیلی سخت بود تحمل ۹ ماه فاصله بود … ۹ ماهی که بچه بود ولی انگار که نبود … نه ماهی که همه ی انتظار همه شنیدن صدای بچه بود … ولی اون موقع هنوز آسمون نیلی بود … یه روز که خیلی روز قشنگی بود … آسمون آبی و همه جا روشن بود … نی نی به دنیا اومد که اسمش صبا بود … بابا چشماش گریون ولی دلش شاد شاد بود … مامان درد داشت ولی تموم عشقش نوزاد بود …. نی نی تموم زندگی مامان و بابا بود … نی نی صبای زندگی مامان و بابا بود … صبا مثله همه ی بچه های دیگه نگاهش پاکه پاک بود … سایبون چشمای سیاهش موژه های پر تاب بود … لبای غنچه اش واسه بابا تموم گل های دنیا بود … صبا خیلی کوچیک بود ولی واسه مامان و بابا همه ی دنیا بود … صبا خیلی شیرین و پر ادا بود … برق چشماش مثله دو تا دریاچه ی پر آب بود … صبا روزای زندگیش مثله همه ی بچه ها بی سوز و گذاز بود … صبا بزرگ شده بود و عشق باباش بود … شعر قشنگ رو لبا دختر عشق باباست بود … دستای کوچیکش تو سختیا تو دستای بزرگ بابا بود … اون روز ها هنوزم آسمون با صبا ساز بود … اگه صبا تب میکرد کار مامان غصه و آه بود … صبا با زندگی ساز بود …ولی زندگی پر سوز و گداز بود … اون روز یه روز کاز ساز بود … صبا از درد سر بی تاب بود … یه روز سرد بی مهر بود … چند روزی بود که دیگه آسمون آبی نبود … پاهای کوچیک صبا تو دستای بابا جاش بود … صبا بی قرار و ناساز بود … مروارید های سفید از چشماش به راه بود … ولی دل سنگ زندگی باز ناساز بود … خدا اون بالا مشغول بود … یه ابراهیم دیگه اون پایین رو زمین مشغول بود … خدا هیچ کاریش بی حکمت نبود … مریضی امانت خدا پیش بابا هم بی حکمت نبود …ولی اونی که هیچ کس ازش اگاه نبود … حکمت بی حد و اندازه ی خدا بود … صبا مورد بدغفلتیه چند تا پرستار ناآگاه بود … اون روز روز امتحان آدمای مسئول بود … اون روز آسمون خیلی سیاه بود … از اون روزبه بعد صبا دیگه بی آواز بود … قلب کوچیک صبا با هر تپش مشغول راز و نیاز بود … قلب بابا و مامان از غصه به کوچیکی قلب صبا بود… مثال زندگی صبا از اون به بعد گل سرخیه که ۱ سال و ۷ ماه غنچه بود… ۱ سال و ۷ ماهی که صبا بود ولی انگار که نبود … ۱ سال و ۷ ماهی که همه ی انتظار همه شنیدن صدای صبا بود !… ولی اون موقع دیگه آسمون نیلی نبود … آسمون کبود بود … کبود … هرچی که بود انگار دیگه نبود … واسه مامان و بابا اونی که باید می بود چند ماهی بود که خاموش بود … به خاطر همین انگار که دیگه هیچی نبود … دل بابا واسه چشمای قشنگ صبا حسابی تنگ بود … مامان از دیدن سایبونای پر تاب صبا دیگه خسته بود …ولی ته دل همه یه امیدی بود … امیدی که تو درخشندگی مثله خورشید بود …. تو اون سر دنیا یه نگاری بود … که اونی که تو این امید میدید این بود …. که یه روز که دیگه آسمون کبود نبود … یه روز که یه روز قشنگ بهاری بود .. آسمون دوباره نیلی بود … مامان دستای صبا تو دستش خوابیده بود … خوابی که بعد یه سال و خورده ای بود …اون صدای قشنگی که بابا باهاش از خواب بیدار شده بود … صدای قشنگ صبا بود … روزه که دستای کوچیک صبا مشغول آوردن چایی برای باباشه …صبایی که عشق باباش … بابایی که عاشق کاراشه …بابایی که روی دو تا چشماش دخترش فقط جاشه … روزی که همه چیز سر جاشه … صبا تو مدرسه با دوستاشه … مامان تو خونه مشغول کاراشه … بابا سرکار فکرش پیش صباشه …روزی که همین روزا جاشه …. رمزش خواستن مامان و باباشه …. صبا دختر همه ی هم وطن هاشه … هرکی هرقدر بتونه کمک حال باباشه …دل همه وقت اذان مشغول دعاشه … خدا همیشه باهاشه … خدا همیشه باهاشه !
ناقابل ..
از دل برآم به امید آنکه بر دل نشیند ….

۲۴

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

سلام به دوست عزیزم حالت چطوره نمیدونم ازعروسکا خوشت اومد یا نه صباجون دیدی عروسک باربیه یه نی نی کوچولو داشت آخه خودمم ازاون عروسکا دارم خیلی از نی  نیش خوشم میاید. هروقت اومدی تهران خونمون عروسکات بیار منم عروسک باربی زیاددارم باهم بازی میکنیم خیلی خوش میگذره .منم چند روزی تعطیل هستم قراره برم پیش دخترخاله ام اسمش کیمیاست خونشون نزدیکه خونه ماست به کیمیا گفتم که دوست جدیدی به اسم صبا پیداکردم کیمیا هم دوست داره باهات آشنا بشه البته اون ازمن دوسال بزرگتره خیلی هم دخترمهربونیه کیمیا گفته میخواهد واست نامه بنویسه + یه نقاشی قشنگ میخواهدتو خیال خودش صورت قشنگت بکشه

خیلی خیلی دوستت دارم

۲۳

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام صباجون دوباره نیوشا مزاحمت شد . میخواستم بهت بگم که همین الان که این ایمیل واست فرستادم البته مامانم تند تند تایپش کردازمدرسه اومدم ناهارمو خوردم دارم واست قرآن میخونم آخه شنیدم فرداشب میری مشهد فقط خواستم بگم که من  منتظرم خودت بهم زنگ بزنی توروخدا وقتی از مشهدمقدس برگشتی به من زنگ بزن
نیوشا دوست کوچک شما منتظرته اشک توچشام جمع شده دیگه گریه بهم اجازه نمیده منو ببخش

۱٫

دلنوشته ها ی دوستان صبا نظری نیست »
سلام دوستان خوبین امروز اومدم براتون خاطرات یه فرشته ی کوچولو به اسم صبا روبگم پس خوب گوش کنید وازتون خواهش میکنم این مطلب روتا اخربخونید باشه خوب شروع می کنیم صبا کوچولو ۸سال سن داره صبا دارای بیماری سختیه باباش میگه که ۱۷بار عمل کرده بچه ها صبا کوچولو به جای ینکه الان مثل بقیه بچه ها خاله بازی کنه -شادی کنه -روزهای سختی روداره میگذرونه وپدرومادرش هم روزهای سخت ترازصبا رومیگذرونن وقتی دیدم نیوشاون ومادرش برای صبا نامه نوشتن گفتم منم به نمایندگی ازهمه ی کودکان ونوجوانان برای صبا یه نامه بنویسیم یعنی برای خدای صبا وهمه ی بچه ها  

خدایا سلام سلام خدای خوبم یه لحظه فقط یه لحظه هرکاری داری ول کن بیا ببین ما ازت چی میخوایم خدایا میخوام باهات حرف بزن میخوام بگم خدایا پدرومادر صبا منتظرن تا خدا دوباره دخترشون روبهشون بده منتظرن تا دوباره لبخند صبا روببینن منتظرن تا دوباره صدای قشنگشو بشنون همون طوری که باباش تو وبلاگش گفته منتظره که دخترگلش خوب بشه باهم اهنگ گوش بدن اهنگ احسان خواجه امیری خدایا کمکش کن کمکش کن که خوب بشه صبا کوچولو خدایا صبا هم مثل خیلی ازبچه ها مثل فرشته ها دل پاک وصافی داره پس قسمت میدم به دل پاک تموم بچه ها که صبا کوچولو خوب بشه دراخر میگم یا امام حسین به خاطرعلی کوچولوت هم که شده به خدا سفارش صبا روبکن

بچه ها شما هم برای این دوست خوبمون دعا کنید برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ خود صبا برین http://www.sabayepedar.com/

واخرین جمله تقدیم به صبا وتموم کوچولوهایی که مریضن

فقط به خدا توکل کنید یکی ازدوستای گلم یه جمله به من گفت تا همیشه یادم میمونه حالا بزارید به شما هم بگم

خدا مهربان ترین مادر است پس فقط به اوتوکل کن

دعا یادتون نره برای همه ی مریض ها وبرای همه ی اونایی که سالمن هم دعا کنید که همیشه سالم بمونن بچه ها راستی ببخشید این اپ یه خرده غمگین شده ولی ارزششو داشت البته اگه شما ها قول بدین دعا کنید

۲۲

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام به صبای مهربون دوست خوبم حالت چطوره دلم واست تنگ شده دیشب به یادت یه داستان خیلی قشنگ خوندم مطمئن بودم که صدامو میشنوی آخه من هرشب به یادتو یه داستان میخونم اینقدر داستان میخونم تا بالاخره یه شب به من زنگ بزنی و بگی نیوشا حالا من امشب میخواهم واست داستان بخونم راستی صباجون تابستون تو راهه منم از فردا امتحانات اصلیم شروع میشه البته فاصله داره و تا ۶ خرداد ماه طول میکشه خیلی دوست داشتم تابستون پیش هم بودیم دیشب به مامانم گفتم مامان ای کاش من و صبا تابستون پیش هم بودیم با هم بازی میکردیم . راستی فکر میکنی کی اون روز بیاد تا ما بتونیم با هم باشیم با هم بازی کنیم بگیم بخندیم . من میدونم اگه تو بخواهی حتما اون روز نزدیکه و اینو بدون که اون روز خیلی از بچه ها که به فکرت هستند خوشحال میشن و میفهمن که هیچوقت خدای مهربون فراموششون نکرده و دعاهاشونو اجابت کرده .
من منتظره اون روز هستم و ناامید هم نمیشم چون میدونم خدای مهربون داره تماشات میکنه داره صورت قشنگتو نوازش میکنه و بهت میگه صباجون دخترخوبم دیگه باید خوب بشی باید خودت با پاهای خودت راه بری با دستهای خودت غذا بخوری و بری با دوستات بازی کنی آخه خدا خیلی مهربونه و هیچوقت بنده هاشو تنها نمیذاره
بخصوص دختر خوب ومهربونی مثل صباکه به دوستاش قول داده حالش هرچه زودتر خوب بشه
دوستدار شما نیوشا