"

۲۵

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام صبای مهربون دوست خوبم حالت چطوره من با کیمیا با صدای بلند میگیم :
تولدت مبارک  تولدت مبارک 
ایکاش من با کیمیا میتونستیم می اومدیم کنارت توی جشن تولدت شرکت میکردیم . ما خیلی توی شبهای قدر واست دعا کردیم از خدای مهربون خواستیم که بتونی سال آینده خودت شمع های تولدتو خاموش کنی خیلی خیلی دلمون واست تنگ شده منتظریم که هرچه زودتر خبر سلامتی تورو بشنویم . صباجون صبای مهربون چیزی به باز شدن مدرسه ها نمونده تصمیم گرفتم که امسال ازا ولین روز بازشدن مدرسه با بچه های مدرسه قرار بگذاریم که هرروز توی نمازخونه موقع ظهر واست دعا کنیم اینقدر واست دعا میکنیم تا خدای مهربون جوابمونو بده . مدرسه هم مننتظره تا تو هرچه زودتر روپوش مدرسه رو بپوشی کیفتو بندازی روی دوشت بری مدرسه میدونی که چقدر مامان و بابای مهربونت آرزو دارن اون روز رو ببینند. یکبار دیگه با صدای بلند از راه دور میگیم : تولدت مبارک انشاء اله که صدساله بشی
خیلی خیلی دوستت داریم از راه دور صورت ماهتو می بوسیم .
دوستان شما : نیوشا و کیمیا
منتظر خبرسلامتیت هستیم خیلی زود

۴۵

گلهای نیوشای ناز برای صبا ۱ نظر »
سلام به دوست خوبم صباجون حالت چطوره خیلی دلم واست تنگ شده . نمیدونم از مشهد برگشتی یا نه امیدوارم که بهت خوش گذشته باشه . صباجون کم کم زمستون داره تموم میشه میدونی که فصل بعدش چیه دیگه ؟ قرارمون اینه که توی بهار وقتی که حالت خوب شد من میام پیشت شیراز البته توهم باید بیائی تهران خونمون خیلی منتظرت هستم . آخ که چقدرخوش میگذره باهم بازی کنیم بخصوص با عروسکای باربی . به بابام هم گفتم هروقت صباجون اومد تهران خونمون یه روز ازصبح تا شب هردومون ببره سرزمین عجایب میدونم خیلی بهمون خوش میگذره . میخواهم دعا کنم که تو هرچه زودترحالت خوب بشه بیایی پیشم بریم سرزمین عجایب .
خیلی دوستت دارم هرشب موقع خواب واست دعامیکنم هرروز هم تومدرسه نمازظهرکه میخونم سرنماز با دوستام واست دعا میکنیم که حالت خوب بشه راستی صباجون میخواهی اسم دوستامو بدونی اونها هم هروز واست دعا میکنند هستی، بهار، پارمیس
دیگه مزاحمت نمیشم دوست کوچک شما نیوشا

۴۴

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام دوست خوبم حالت چطوره امیدوارم مسافرت بهت خوش گذشته باشه . حتما هم همینطوره مگه میشه کنارمامان وبابای مهربون باشی و بد بگذره . چندروزی بود واست نامه ننوشته بودم امروز صبح که داشتم میرفتم مدرسه به مامانم گفتم که حتما اینهارو که خودم دیروز با کیمیا دخترخالم واست نوشتیم ببره سرکار واست بفرسته . کیمیا دیروز خونه ما بودهمش من داشتم راجع به تو باهاش صحبت میکردم حتی به کیمیا گفتم که قراره وقتی حالت خوب شد بیایی تهران خونمون بریم سرزمین عجایب اونم گفت که باهامون میاد میخواست باهات دوست بشه خیلی دوست داره تورور ببینه آخه خیلی دخترمهربونیه . کیمیا گفته هروقت برای صباجون نامه مینویسی ازطرف من هم بهش سلام برسون و بهش بگو ازراه دور میبوسمت .
من با کیمیا قرارگذاشتیم که اینقدر واست دعا کنیم تا بالاخره خدای مهربون دعاهای مارو مستجاب کنه آخه مامانم میگه خدای مهربون به دستهای کوچولو ماها که نگاه میکنه و میبینه که به طرفه آسمونه به فرشته هاش میگه که این دوتا کوچولو ازمن درخواستی دارند منم بخاطر قلباشون که پراز مهربونی و پاکیه دعاشون قبول میکنم .
دوستهای کوچک شما
نیوشا و کیمیا – منتظرت هستیم

۴۳

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام دوست خوبم حالت چطوره متوجه شدم که هنوزمشهدهستی واقعا خوش بحالت زیارتت هم قبول که حتما قبوله عوض منم زیارت کن صباجون .امروز واست یه داستان و یه شعرقشنگ گذاشتم تا باباجون و مامان جونت واست بخونند توهم لذت ببری.
دوست کوچک شما نیوشا
کسی که همیشه به یادته و واست دعا میکنه که هرچه زودترحالت خوب بشه آخه قرارشده باهم بریم سرزمین عجایب یادت که نرفته
 

نام خدا

من دوست دارم باغبان باشم

در هر زمینی گل بکارم

صدها گل یاس و شقایق

آلاله و سنبل بکارم

هرجا زمینی خشک و خالیست

با دست من آباد گردد

از دیدن گل های زیبا

دلهای غمگین شاد گردد

قصه ی کفشدوزک ها

یکی بودیکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود

بابا کفشدوزک و مامان کفشدوزک با پسرشان خال خالی در جنگل سبز زندگی می کردند.مامان کفشدوزک کفشهای قشنگی درست می کرد.همه ی حیوانات جنگل مشتری کفشهای او بودند.بابا کفشدوزک هم کفش های دوخته شده را به  فروشگاه جنگل می برد و می فروخت.خال خالی کوچولو خیلی دلش می خواست مثل مادرش کفش بدوزد ولی پدر و مادرش به او می گفتند:«تو هنوز کوچکی و کار کردن برای تو زوده،تو حالا حالاها باید بازی کنی.»خال خالی کوچولو هم توی کارگاه ،پیش مامانش می نشست و کفش دوختنش را تماشا می کرد.

یک روز خبر خوشی توی جنگل پیچید،خبر عروسی خاله سوسکه.این خبر حیوانات را به فکر خریدن کفش و لباس نو انداخت.همه  دلشان می خواست با کفش و لباس نو در جشن عروسی شرکت کنند.باباکفشدوزک اسم حیواناتی را که کفش می خواستند نوشت و به مامان کفشدوزک داد تا برایشان کفش بدوزد. مامان کفشدوزک چندین روز پشت سر هم کارکرد.آنقدر دوخت تا خسته شد اما برای تمام حیواناتی که کفش سفارش داده بودند،کفش دوخت.بابا کفشدوزک  تمام کفش ها را به حیوانات داد.آنها خوشحال شدند و از او و مامان کفشدوزک تشکر کردند.در جنگل سبز رسم بر این بود که هرکس برای دیگران کاری انجام می داد،آنها هم در مقابل برایش کاری انجام می دادند؛مثلاً برایشان خوراکی می آوردند.حیوانات جنگل آنقدر خوراکی برای بابا و مامان کفشدوزک آوردند که انبارشان پرشد.آنها از این موضوع خوشحال بودند ولی مامان کفشدوزک آن قدر کار کرده بود که خسته و بیمارشد و در رختخواب خوابید.خال خالی و بابا کفشدوزک هم مواظبش بودند تا حالش خوب شود.

سه روز بیشتر به عروسی خاله سوسکه نمانده بود که آقا و خانم هزارپا به سراغ مامان کفشدوزک آمدند و از او خواستند برایشان کفش بدوزد تا بتوانند با کفش نو در جشن عروسی خاله سوسکه شرکت کنند، اما وقتی دیدند او در رختخواب خوابیده و حالش خوب نیست،ناراحت شدند و رفتند.

فردای آن روز وقتی مامان و بابا کفشدوزک  از خواب بیدار شدند،دیدند یک عالمه کفش اندازه ی پای هزارپاها توی کارگاه کنارهم چیده شده است.آنها با تعجب به کفشها نگاه می کردند و نمی دانستند چه کسی آن همه کفش را دوخته است.اما وقتی در گوشه ی کارگاه خال خالی را دیدند که لنگه کفشی در دست دارد و خوابش برده است،فهمیدند کسی که کفش ها را دوخته،خال خالی بوده که تمام شب بیدار مانده و برای خانم و آقای هزارپا کفش دوخته است.آقای کفشدوزک خال خالی را بغل کرد و او را توی تختش گذاشت تا راحت بخوابد.مامان کفشدوزک هم استراحت کرد تا بلکه حالش زودتر خوب شود.باباکفشدوزک به خانه ی هزارپاها رفت و کفش های آماده شده  را به آنها داد.هزارپاها خیلی خوشحال شدند و به بابا کفشدوزک مقداری داروی گیاهی دادند تا به مامان کفشدوزک بدهد .باباکفشدوزک داروها را به مامان کفشدوزک داد.حال مامان کفشدوزک خیلی زود خوب شد و توانست همراه خال خالی و باباکفشدوزک در جشن عروسی خاله سوسکه شرکت کند.روزجشن عروسی،تمام حیوانات کفشهای نو پوشیده بودند و می رقصیدند.هزارپاها که فهمیده بودند کفشهای آنها را خال خالی دوخته،کفشهایشان را به دوستانشان نشان می دادند و می گفتند:« ببینید خال خالی کوچولو چقدر هنرمنده!این کفش ها را خال خالی دوخته.ببینید چقدر قشنگ دوخته،دستش دردنکنه،حالا مامان کفشدوزک یه همکار خوب و زرنگ داره و می تونه  برای همه کفش بدوزه.»مامان کفشدوزک و بابا کفشدوزک هم خوشحال بودند و به پسرشان افتخار می کردند.

آن روز حیوانات جنگل سبز به افتخار خال خالی و پدر و مادرش دست زدند و هورا کشیدند و از آنها تشکر کردند.خاله سوسکه هم دسته گل قشنگی را که توی دستش گرفته بود به خال خالی کوچولو هدیه کرد.

۴۲

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام صباجون حالت چطوره ببخشید که چند روزی بود ازت بیخبر بودم دلم خیلی برات تنگ شده دوست دارم خیلی زود ببینمت البته دوست دارم وقتی میبینمت دیگه حالت خوبه خوب شده باشه منتظره اون روزهستم صباجون قصه گربه تنهارو حتما باباجونت واست خوند خوشت اومد؟ آخه خیلی داستان قشنگی بود من خیلی اون داستان دوست دارم واست فرستادم گفتم شاید تو هم خوشت بیاد. صبا جون دیشب به مامانم گفتم که امروز این نامه رو از طرف من واست بفرسته هرروز که مامانم از سرکاربرمیگرده ازش سوال میکنم که از صبا خبری داری یا نه حالش چطوره بهتر شده . بخدا من با دوستام خیلی منتظریم که تو هرچه زودتر حالت خوب بشه صبا جون راستی ما فردا تومدرسه جشن تکلیف داریم چادرنمازهای خیلی خوشگلی واسمون دوختند . من میخواهم یدونه از اون عکسهائی رو که با چادرنمازهامون میگیرم برات بفرستم . میخواهم با این چادر واست نماز بخونم از خدا بخواهم که کاری کنه که تو هرچه سریعتر حالت خوب بشه . به مامانم هم گفتم اگه حال صبا جون به همین زودی خوب شد واست یکدونه ازاین چادرها بدوزیم بفرستیم شیراز پس توروخدا ازسرجات پاشو بسته دیگه آخه من دیگه حوصله ام داره سرمیره دوست ندارم دیگه دوست خوبمو این شکلی ببینم نمیخواهم ناراحتیشو ببینم دوست ندارم ببینم که دوست مهربونم داره درد میکشه بخاطره همین از خدای مهربون میخواهم که هرچه زودتر کاری کنه که تو از سرجات پاشی اونوقت هردوتامون چادرنمازامون سرمیکنیم و واسه مامان و بابای مهربونمون دعا میکنیم صبای مهربون صبای عزیز دوست خوبم داریم به بهار نزدیک میشیم میگن بهاره شیرازهم خیلی قشنگه پس تورو خدا کاری کن که نیوشا بیاد پیشت با هم بریم بازی. منتظرمیشینم تا صدای دوستمو بشنوم که بهم بگه نیوشا من صبا هستم حالم خوب شده بیا شیراز پیشم
دوست کوچک شما نیوشا
از راه دور میبوسمت
تمام دوستام تو مدرسه موقع ظهرها که نماز میخونیم واست دعا میکنند و همه منتظره برگشت سلامتیت هستند
دوست کوچک شما نیوشا

۴۱

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

دعای کودک ایرانی

“در قلب ها”
به مادر گفتم
این خدایی که
تو گفتی باید همه جا باشد
پس چرا در خانه ی ما نیست؟
مگر نگفتی او از همه مهربان تر است و
همه جا با ماست
پس چرا من حتی او را
در خواب هم نمی بینم؟
پس چرا هر شب
هر چقدر هم که دعا می خوانم
جوابم را نمیدهد؟
من که میبینم تو همیشه داری او را دعا میکنی
پس خودش کجاست؟
مادر با مهربانی گفت:
میدانی
او رنگ گلهاست
بهار و باغ وغنچه ها
نشانه ی لطف اوست
توی سادگی در مهربانی
در آفتاب گرم و سرخ هم میشود خدا را دید
ولی جای او فقط توی قلب ماهاست
توی هر کار خودت را بسپار به خدا
و یادت باشد هیچوقت هیچکس را
با هیچ کاری نرنجانی…

صبا جون یادمون باشه هیچوقت و درهیچ کجا خدا تنهامون نمیذاره . نیوشا

۴۰

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام صباجون حالت چطوره ببخشید چند روزی بود نتونستم واست نامه بنویسم آخه سرما خورده بودم امروز هم که دارم این نامه رو واست مینویسم نرفتم مدرسه موندم خونه یک کمی استراحت کنم . تو چطوری وقتی شنیدم که بابای مهربونت زنگ زدخونمون و گفت که تونسته صداتو بشنوه خیلی خیلی خوشحال شدم مامانم گفت که صداتو ضبط کرده بودن مثل اینکه داشتی گریه میکردی و باباجونت صدای قشنگتو ضبط کرده بخدا راست میگم خیلی خیلی خوشحال شدم به مامانم گفتم مامان یعنی صبا میتونه صحبت کنه مامانم گفت نه عزیزم هنوز نه فقط وقتی گریه میکنه صداشو مامان وباباش میشنون. خلاصه من ازخوشحالی نمیدونستم چکار کنم . صباجون من مامانمو دیدم که موقع اذان همون روز که خبررسید که صبا موقع گریه کردن صداش دراومده داشت دعا میکرد و ازخدای مهربون میخواست که هرچه زودتر توروبرگردونه پیش مامان وبابای مهربونت من مامانمو دیدم که داشت دعا میکرد که حالا که داره بهار میاد و عید میشه تو هم سرسفره هفت سین پیش مامان و بابای مهربون بشینی و دل اونهارو شادکنی . من به مامانم گفتم مامانی حتما خدای مهربون دعای های تورو شنیده و داره قبول میکنه که صباجون یک کوچولو حالش بهتر شده مامانم گفت حتما همینطوره ما نباید هیچوقت از رحمت خدا ناامید بشیم فقط یک کمی طول میکشه ولی اون حتما جواب بنده هاشو میده بخصوص جواب ما کوچولوهارو که داریم واسه سلامتی تو دوست خوبم دعا میکنیم .
خیلی مزاحمت نمیشم  به امید سلامتی کامل تو دوست مهربونم که میدونم حتما خدای مهربون جواب منو میده و میدونم حتما تو یه روزی به من زنگ میزنی خیلی منتظرم .
از راه دور میبوسمت مامانم هم هرشب واست دعا میکنه ما همه منتظریم من ، مامانم ، بابام ، کیمیا و دوستای مدرسه ام بهار، هستی  همه وهمه بیشتراز این منتظرمون نذار خواهش میکنم فقط همین

۳۹

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام صباجون حالت چطوره دلم برات تنگ شده منم هم کم کم دارم تعطیل میشم قراره که تا روز چهارشنبه بریم مدرسه پیک نوروزی همراه با سفره هفت سینمون بگیریم . میخواهم سرهمون سفره هفت سین واست دعاکنم بگم ای خدای مهربون حالا که داره عید میاد سال داره نومیشه تو هم کاری بکن دوست خوبم حالش خوب بشه اونم بتونه سره سفره هفت سین پیش مامان وباباش بشینه و دعا کنه . میخواهم ازخدا بپرسم ای خدای مهربون مگه قرارنبود صبادوست خوبم تا شروع سال جدید حالش خوب بشه مگه قرارنبود خودش به من زنگ بزنه و به من بگه نیوشا بیا شیراز خونمون پس چی شد سال که تموم شد بهار از راه رسید پرستوهائی که پروازکرده بودن و به سرزمنیهای گرمسیر رفته بودن دارن برمیگردن گلها دارن بازمیشن همه چیز دوباره داره زندگیشو شروع میکنه خداجون چرا کاری نمیکنی که صبای مهربون هم بتونه مثل بقیه بچه ها زندگی کنه بتونه بازی کنه بتونه بخنده بتونه بدوه و خیلی کارهای دیگه ولی صباجون اینو بدون من همینطور ازخدای مهربون میخواهم که تو حالت خوب بشه اینقدر دعا میکنم دعا میکنم دعا میکنم …. که خدای بزرگ ازدست من خسته بشه و کاری کنه تا تو حالت خوب بشه بخدا هرروز که میرم نمازخونه مدرسه ظهرها با دوستام واست دعا میکنیم صباجون قراره مدیرمدرسمون برای سال تحویل بره کربلا مامانم به من یه یادداشت داده که بدم به مدیرمون که توش اسم تورونوشته بود و گفته بود که وقتی میره کربلا حرم امام حسین خیلی واست دعا کنه من میدونم امام حسین بچه هارو خیلی دوست داشته آخه خودش هم دخترکوچولویی داشت پس حتما تواین سال جدید تو حالت خوب میشه من مطمئنم که دیگه توسال ۸۹ خدا جواب ما کوچولوهارو میده پس توروخدا ناامیدمون نکن بیشتر از این منتظرمون نذار خیلی منتظره خبره سلامتیت هستیم
به امید روزیکه همدیگرو ببینیم فقط ازخدا میخواهم که اون روز خیلی زود باشه همین
خدانگهدارت باشه از راه دور میبوسمت وشب وروز واست دعا میکنم تا برگردی
 دوست کوچک تو نیوشا

۳۸

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

خداوندا

در این سالی که در پیش است

نمی دانم چه تقدیری مرا فرموده ای  .لیکن

در آغاز طلـوع روشن سالی که می آید

کمک کن تا رها سازم ز خود

من کوله بار یک هزار و سیصد و افسوس

هزار و سیصد و اندوه

خدایا مهربانم کن

تو چشمان مرا با نور خود بگشا

تو لبخند رضایت را عطایم کن

بفهمان زندگی زیباست

خداوندا

تو راه سبز ایمان را نشانم ده

تو نیکی پیشه ام فرما

که راه حق صبورانه بپیمایم

و هرگز من نباشم از زیانکاران

رفیقا مهربانا عاشقم فرما

مرا در شط پر مهر گذشتت شست و شویم ده

تو پاکم کن   قرارم ده

کریما دست های گرم و لبخندی عطایم کن

تو ای نزدیک تر از من به من

اینک مرا دریاب     پناهم ده

تو ذکرت را عطایم کن

که با یادت دلم آرامشی یابد

حبیبا قدردان خوبی ام فرما

تو ای گرداننده دل ها و چشمانم

تو ای تدبیر بر هر روز و هر شامم

تو چرخاننده احوال این دنیا

بگردان حال من را سوی آن حالی که می دانی

تو آرامش عطایم کن

خداوندا نمی دانم چه تقدیری مرا فر موده ای اما

برای مردمان خوب این وادی

عطا فرما

هزار امید

هزار و سیصد آگاهی

هزار و سیصد و هشتاد بهروزی

هزار و سیصد و هشتاد و ۹ لبخند زیبا را … سال نو شمسی را به تو دوست مهربانم و مامان وبابای مهربونت تبریک میگم و ازخداوند مهربان میخواهم که درسال آینده به همراه اونها سرسفره هفت سین نشسته باشی دوست شما نیوشا

۳۷

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

از بابا ومامان مهربون صبای عزیزم میخواهم که این شعر رو حتما برای صبا بخونندحتما خوشش میاد

به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد

خدا آن جاست
در جمع عزیزترین هایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آن جا نیست

او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست
زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند
همچون معرفت بر خدا و به خود آیی

دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند

خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا «زندگی» را «زندگی کرده ای»؟

۳۶

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام به دوست خوبم به دوست مهربونم به دوستی که هنوزهم منتظره شنیدن صدای قشنگش هستم سلام به صبای مهربون چقدر دلم برات تنگ شده هرروز ازمامانم حالتو میپرسیدم عکسهای قشنگتو دیدم چقدر خوشگل شدی. راستی صباجون چقدر تغییر کردی بزرگتر شدی عکسات خیلی قشنگ بودن صورت قشنگت خیلی نازشده . مامانم وقتی عکسای جدیدتو به من نشون داد خیلی خوشحال شدم که تونستم ببینمت هرچند که ازت دور هستم ولی احساس کردم که اومدم پیشت و داریم باهم حرف میزنیم . راستی صباجون کیمیا هم جویای حالت بود سوال میکرد که خوب شدی یا نه . دوست خوبم من همینطور منتظره شنیدن صدات هستم . مطمئنم که صداتو میشنوم اینو میدونم که اون روز خیلی دور نیست پس توروخدا نیوشارو بیشتر ازاین منتظر نذار هرروز هرشب واست دعا میکنم مامانم هم واست دعا میکنه قرآن میخونه همه ما ازخدای مهربون سلامتی دوباره تو دوست عزیز و مهربونمو میخواهیم
به مامانم گفتم واست دعا کنه دیدم دستاشو بالابرد و گفت ای خدای مهربون ای خدای رحمان وای خدای رحیم ای که برهمه چیز قادری پس کاری بکن تا صبای کوچولو خوب بشه برگرده به همون زمانی که بابا ومامانش با دیدن صبا شکرگزاره خدای مهربون بودن هرچند میدونم که همین الان هم راضی هستند به رضای خدا هرچی اون بخواهد همون خواهد شد وبه حق ….. صبارو برگردون
دوستدار تو نیوشا

۳۵

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

سلام به روی ماه صبا جون با اینکه ندیدمت فقط عکسات دیدم ولی خیلی دوستت دارم . هروز صبح میرم توسایت و پیگیر حالت هستم هرشب هم واست قرآن میخونم و آیت الکرسی راستی صبا جون عکسی که ازت دیدم درحالت خواب بودی مژه های بلندت خیلی خوشگلند. خوشبحال مامان جونت که وقتی نگاهت میکنه کیف میکنه بخصوص وقتی که خوب خوب بشی ازتورختخوابت بیرون بیایی بخوای مدرسه بری . راستی قرارشده هروقت توخوب شدی من به همراه دخترم که یکسال ازتو بزرگتره بیام شیراز آخه هرشب از حالت ازمن میپرسه من بهش گفتم که برات دعاکنه تا تو حالت زودتر خوب بشه اون دیشب به من میگفت که مامان ای کاش اون خانم پرستاره بیشتر حواسش جمع میکرد تا صبا الان مثل بقیه بچه ها میتونست مدرسه بره و بازی کنه و دیگه عکساش هم تو اینترنت نبود و تو هم واسه من تعریف نمیکردی که صبا مریضه . صبا جون اون داره به من اینجوری میگه که از مریضی توگل زیبا ناراحته از اینکه من واسش ماجرای تورو تعریف کردم غصه میخوره چون اونم مثل تو خوشگل و نازه . دیگه بیشتر از این مزاحمت نمیشم ولی هرروز واست نامه مینویسم اینقدر نامه مینویسم که بالاخره خودت جوابم بدی من منتظرم پاشو دیگه زودتر پاشو همه بجه ها منتظرن آخه چقدر میخوابی خوابای خوب میبینی حتماً داری خواب میبینی که تویک باغ پرازگل با بچه ها داری بازی میکنی گلهارو بو میکنی ولی دیگه بسته دیگه وقتشه که پاشی آخه مامان جونت هم میخواهد حرف زدن قشنگت ببینه میخواهد تورو ببره پارک اینقدر منتظرشون نذار بابائی هم منتظره منتظرم

۳۴

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

سلام به روی ماهت سلام به صورت قشنگت میدونستی وقتی خوابیدی مثل فرشته ها میمونی صبای گلم الان که دارم این نامه رو واست مینویسم نیوشا هم پیشم  نشسته خیلی دوست داره بیاد پیشت  منتظره که تو هرچه زودتر خوب بشی . راستی صبا جون میدونستی که خیلی زمان زیادی تا فصل بهار نمونده همین امروز از جلوی یک  گلفروشی رد میشدم دیدم اوه چقدر گل بنفشه آوردن فکر کنم توگلها رو خیلی دوست داشته باشی بخصوص گل بنفشه رو نیوشا گفت واست بنویسم که حتما توهم مثل من گلهارو دوست داری . اگه قول بدی که هرچه زودتر حالت خوب بشه و چشمهای قشنگت وا کنی یک سبد پرازگل بنفشه واست میارم تو هم قول بده که اونارو میکاری تو باغچه خونتون  و بهشون آب میدی . دوست دارم واسم یک عکس بفرستی وقتی که پیش گلها وایسادی میخواهم ببینم کدوم گل خوشگلتره گل بنفشه یا گل صبا من مطمئنم که گل صبا خانم خوشگلتره چون خیلی مهربون  و با ادبه شنیدم که خیلی بابائی رو دوست داری ای ناقلا پس چرا حالا چشات وانمیکنی و دوباره بهش بگی بابائی دوستت دارم داری خودت واسش لوس میکنی ای کلک نیوشا هم مثل تو بعضی وقتها ازاین کلکها میزنه ای ناقلاها عکسات که دیدم روی موهات گیره های خوشگلی بود حتما مامان جون موهات درست کرده بهش گفتی چقدر دوستش داری اینهمه واست زحمت میکشه راه میره قربون صدقت میره میدونم توهم بزرگ شدی حتما زحمتاشو جبران میکنی . منتظرم نگذار پاشو چشمات واکن قراره نیوشا بیاد پیشت با هم بریم پیش گلها بخصوص گل بنفشه میخواهم واسه هردوتون گلدون گل بنفشه بخرم . بیشتر ازاین منتظرم نذار برای همیشه دوستت دارم دوست کوچک تو نیوشا

۳۳

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام امروز پنجشنبه ۸ بهمن ماه ۱۳۸۸ و ساعت ۳۰/۱۰ صبح . امروز وقتی توسایت رفتم نامه نیوشا رو به صبا جون دیدم خیلی خوشحال شدم ازاینکه نیوشا تونسته دوست خوبی مثل صبا پیدا کنه . الان که دارم این مطالب واست مینویسم نیوشا رفته مدرسه منم تومحیط کارم هستم . اینجا هستم ولی تمام فکرم پیش تو دختر خوبمه دارم فکر میکنم میشه تو یکی از همین روزها آقای فروزنده به من و بقیه دوستا زنگ بزنه و بگه صبا جون خوب شده و دیگه تو بستر بیماری نیست . همش به امید اون روز هستم . نیوشا هم منتظره که این خبر بشنوه . راستی صبا جون امروز که نیوشا داشت میرفت مدرسه گفت مامان میخواهم به بچه های کلاسمون بگم که واسه صبا دعا کنن تا زودتر خوب بشه بهش گفتم حتما مادر این کارو بکن چون دعای شما بچه های معصوم که هیچ گناهیو مرتکب نشدید سریع اجابت میشه . نیوشا به من گفته که باید بریم یک عروسک خیلی خوشگل مثل خودت بخریم و واست بفرستیم. فقط به نیوشا بگو که دوست داری موهای عروسکت چه رنگی باشه .دوست داری لباساش مدل پرنسسی باشه فکرکنم خوشت بیاد حتما توهفته آینده واست میفرستیم . دخترخوبم عزیزم شما هم باید یک قول به مامان وبابا بدین قول بدین که هرچه زودتر خوب بشی دیگه عکسات نبینم که تو بستر بیماری باشی آخه من وقتی این عکسارو میبینم یاد روزهای مریضی نیوشا توسال ۸۴ میافتم . وقتی عکسات میبینم بخصوص عکسی که با بلوز سرمه ای داری خیلی شبیه روزهای مریضی نیوشا هستی حس برمیگردم به سال ۸۴ و شرایط روحی خودم و پدر نیوشا و حالا شرایط روحی مامان و بابای مهربونت . پس قول بده که خیلی زود زودتراز اون چیزی که همه فکر میکنند خوب بشی . دوست دارم ایندفعه خودت واسه نیوشا ایمیل بزنی با دستهای کوچیکت واسش نامه بنویسی که میدونم نیوشاهم خیلی منتظرته  پس بیشتر ازاین دوستات منتظر نذار. خیلی دوستت داریم
سوره انفال آیه ۹-۸  خداوند مهربان میفرماید هرگاه بندگان من با استغاثه از من چیزی را بخواهند من به آنها میدهم و عطا میکنم آن چیزی را که با استغاثه از درگاه من خواسته اند

۳۲

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

سلام  به صبای عزیزم سلام به دخترخوب و نازم . حالت چطوره عزیزم دیروزجمعه تمام مدت به فکرت بودم که درچه حالی بودی . نیوشا واست یک نقاشی کشیده میخواهدبفرسته به من گفت مامان امروز یک نامه واسه صبا بنویس و بهش بگو که وقتی نقاشی بدستش رسید بزنه تواطاقش .راستی یادت که نرفته آدرست واسه نیوشا بفرستی میخواهد یک عروسک خوشگل برات بفرسته گفت بهت بگم اگه صبا جون هم مایل بود اسمش میذاریم عسل . البته من مطمئنم که شما دوتا ناقلا از هرعسلی شیرین ترهستید. صباجون دیروز توتهران برف میبارید نمیدونم تو چقدر برف دوست داری . دوست داری وقتی برف زیادی اومد آدم برفی درست کنی . راستی میخواهی بجای بینی آدم برفی چی بذاری اگه قول بدی که بیایی تهران البته پیش نیوشا که خیلی هم خوشحال میشه یه هویج گنده بهتون میدم بذارید بجای بینی آدم برفی تجسم کن چقدر قیافه اش خنده دار میشه بعدش هم سه تایی یعنی من و شما و نیوشا با هم یک عکس خوشگل میگیریم .. خیلی دوستت دارم منتظرم هرچه زودتر خودت با دستهای کوچولو و قشنگت جواب نامه هام بدی . دیگه بیشتر ازاین مزاحمت نمیشم

۳۱

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام به صبای عزیزم صبح قشنگ دخترم بخیر و شادی . حالت چطوره من و نیوشا همچنان منتظر جواب های نامه هامون هستیم راستی حالت چطوره . صبح وقتی به محل کارم میرسم اولین کارم اینه که ازسایت ها و ایمیلام جویای حالت بشم میرم توایمیلم ببینم خودت با اون دستهای کوچولوت جواب نامه هام دادی یانه . می بخشید که هرروزمزاحمت میشم صبای عزیزم دیشب من با نیوشا قرارگذاشتیم که هرشب یک قصه هم برای شما بخونیم . میدونم حتما خیلی قصه خوندن دوست داری فقط بهم بگو که چه کتابهائی رودوست داری که به محض خوب شدنت اون کتابهارو خودم با نیوشا واست میارم شیراز . من مطمئنم که توسال جدید حالت خوب خوب شده و اونوقت دیگه من با نیوشا میام پیشت آخه میدونی من تاحالاشیراز نیومدم
عزیزدلم ازراه دور میبوسمت یک بوسه آبدارآخ که چقدر شیرنه
خیلی خیلی خیلی دوستت دارم . به خدای بزرگ میسپارمت منتظرت هستم خیلی زود

۳۰

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام به صبای نازنینم . سلام به صبای قشنگترازگل حالت چطوره عزیزم . صباجون دیشب بازهم واست با نیوشا قصه خوندیم قصه قورباغه آوازه خوان یک خط من میخوندم یک خط نیوشا اون خطهائی رو که نیوشا میخوند واسه تو دخترگلم بود من میدونم شما داستان خوندن خیلی دوست داری حتما تو مهد کودکتون هم براتون داستان میخوندن . صبا جون نیوشا همچنان منتظره شماست که جواب نامه هاش بدی مگه قرارنشد ه که با نیوشا باهم یک آدم برفی بزرگ درست کنید پس عجله کن دیگه اگه زمستون تموم بشه اونوقت دیگه نمیتونید . دخترگلم نمیخواهی با بابا ومامان حرف بزنی نمیخواهی با من و نیوشا حرف بزنی بابا مادیگه حوصلمون سررفته من که فکرمیکنم شماها دارید خودتون لوس میکنید آخه نیوشا هم مثل تو وقتی با من قهرمیکنه حرف نمیزنه ولی من دیگه حوصله ام سررفته پاشو دیگه پاشو راستی صباجون یادته بچه ها یه بازی میکردن هی به هم میگفتن پاشو یالادیگه پاشو منم باید هی این واسه تو بخونم تا تو بالاخره چشات واکنی و جوابمون بدی .
مزاحمت نمیشم منتظرت هستم ازراه دور اون لپای قشنگت میبوسم نیوشا هم هرشب واست یک داستان میخونه اینقدرمیخونه تا تودخترگلم زنگ بزنی به نیوشا و بگی نیوشا دیگه ازامشب خودم میخواهم واسه خودم داستان بخونم .
 
خیلی خیلی دوستت دارم به امیددیدارالبته خیلی زود

۲۹

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »

یکی بود ، یکی نبود ، غیر از خدای خوب و مهربان هیچ کس نبود . دشتی بود سرسبز و زیبا ، توی این دشت قشنگ کره اسب سفید کوچولویی زندگی می کرد . کره اسب کوچولو هر روز صبح از علفهای تازه دشت می خورد و دور تا دور آن می دوید و بازی می کرد . وقتی هم خسته می شد در گوشه ای می نشست و به دور دورها نگاه می کرد .
کره اسب قصه ما خورشید را خیلی خیلی دوست داشت . او دلش می خواست روزی آن قدر قوی و بزرگ بشود که به دیدار خورشید برود . برای همین هم بود که ساعتها می نشست و به آفتاب خوب و مهربان نگاه می کرد روزها می گذشت , کره اسب سفید کوچولوی ما قوی تر و قوی تر می شد .
یک روز صبح خیلی زود از خواب بیدار شد با خودش گفت : ((‌حالا باید راه بیفتم بروم تا به خورشید برسم . ))
کره اسب ما راه افتاد و رفت . او به طرف خورشید می رفت . به دوردورها نگاه می کرد و با تمام سرعت می دوید باد خنک به صورت قشنگش می خورد و فکر رسیدن به خورشید او را قوی تر می کرد . هرجه او تندتر می دوید خورشید دورتر می شد . کره اسب خسته بود ، کنار رودخانه ای رسید کمی آب خورد و پاهایش را در آن شست .
رودخانه وقتی پاهای خسته کره اسب را دید گفت : ‌خیلی خسته ای ، با این عجله کجا می روی ؟  
کره اسب گفت :  پیش خورشید
رودخانه با صدایی بلند خندید و گفت :  پیش خورشید تو کره اسب کوچولو و نادانی هستی هیچ کس نمی تواند پیش خورشید برود .  
کره اسب گفت :  به کوه که برسم راه نزدیکتر می شود .
رودخانه گفت :  من از بالای آن کوه می آیم . و خورشید خیلی دورتر از کوه است .  
کره اسب به آسمان نگاه کرد . خورشید کم کم می رفت و آسمان تاریک می شد . کره اسب روی تپه بلندی که خورشید هر روز صبح از پشت آن بیرون می آمد . نشست و منتظر برگشتن خورشید شد . ولی از خستگی خیلی زود به خواب رفت .
صبح که خورشید دوباره به آسمان برگشت ، کره اسب کوچولوی قصه ما هنوز خواب بود . صدای آرام و مهربانی گفت :  کره اسب کوچولو ، بیدارشو صبح شده . ‌
کره اسب کوچولو چشمان سیاه و قشنگش را باز کرد و به دورو بر نگاه کرد . این صدای خورشید بود . که با کره اسب حرف می زد . خورشید گفت : کره اسب کوچولو ، شنیده ام که می خواهی بیایی پیش من ؟
کره اسب گفت :  بله خیلی دلم می خواهد بیایم و به شما برسم . ‌
خورشید گفت : من خیلی خیلی دورتر از زمین هستم تو هرچقدر هم که تند بدوی نمی توانی به من برسی ، ولی من خیلی خوشحالم ، که دوست خوب و مهربانی مثل تو دارم . گرمای من خیلی زیاد است . هیچ کس نمی تواند اینجا بیاید . ولی من همه شما را که روی زمین زندگی می کنید خیلی دوست دارم . هر روز صبح به دیدارتان می آیم و همه جا را برایتان گرم و روشن می کنم اگر تو نمی توانی پیش من بیایی در عوض من هر روز به دیدن تو می آیم حالا بلند شو و به دشتی که در آن زندگی می کنی برگرد .
کره اسب کوچولو با خودش گفت :  خورشید مرا دوست دارد و هر روز به دیدارم می آید . و به طرف دشت سرسبز رفت آنروز خورشید خانم مهربان تما راه همراه کره اسب کوچولو بود وقتی که او به دشت رسید با کره اسب خداحافظی کرد و رفت و همانطور که قول داده بود هر روز به دیدن کره اسب آمد

به نام خداوند رنگین کمان

خداوندبخشنده ی مهربان

خداوندزیبایی وعطرورنگ

خداوندپروانه های قشنگ

خداوندباران ونقل وتگرگ

نفس های بادوتپش های برگ

خدایی که سرشارازآرامش است

طرفدارسرسبزی ودانش است

خدایی که ازبوی گل بهتراست

وازنورباران صمیمی تراست

خدای صمیمی خدای سلام

خدای غزل قصه ی ناتمام

خدایابه مامهربانی بده

دلی ساده وآسمانی بده

شاعر:محمودپوروهاب

_________________

خدایاتورادارم غم ندارم

۲۸

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام صبح دخترخوبم بخیر حالت چطوره دیروز برات قصه کره اسب سفید کوچولو فرستادم نمیدوم شنیدی داستان یا نه داستان خیلی قشنگی بود من این داستان واسه نیوشا هم خوندم چون خوشش اومد واسه شما دخترگلم هم فرستادم مطمئن بودم که خوشت می آید. بازهم امروز که اومدم رفتم توسایت جویای حالت شدم میخواستم ببینم خبرجدیدو خوشحال کننده ای ازشما بدستم میرسه یا نه البته درهرحال وهرشرایطی حتی شرایط سخت هم باید خدارا شکرکردچرا که پشت تمام این سختی ها راحتی بودجودمی آید. دخترگلم فقط خواستم جویای حالت بشم و من ونیوشا همچنان منتظر
به امیدروزیکه صدای قشنگت بشنویم وامیدوارم که اون روز خیلی دیرنباشه

۲۷

گلهای نیوشای ناز برای صبا نظری نیست »
سلام به دوست خوبم صباخانم دیشب به مامانم گفتم که امروز ازایمیل خودش ازطرف من یعنی نیوشا واست نامه بنویسه . مامانم گفت دوست داری چی برای صبا بنویسم . گفتم واسش بنویس خیلی خوشحالم ازاینکه تونستم دوست جدیدی پیداکنم با اینکه ندیدمت فقط عکسات دیدم ولی مطمئنم که توهم دوست داری که بامن آشنابشی باهم بازی کنیم باهم کتاب بخونیم نقاشی بکشیم و ازاین کارها. راستی صباجون من نقاشی کشیدن خیلی دوست دارم تو چطور خیلی دوست دارم یه روزی بیایی تهران خونمون با هم یک نقاشی روی یک مقوای بزرگ بکشیم یه طرف مقوا تو نقاشی کن یه طرف مقوارومن . خیلی دوست دارم بیای تهران با هم بریم سرزمین عجایب آخه اینقدربازهای زیادی داره که هردوتامون ذوق زده میشیم ازاینهمه بازی راستی صباجون شما که بری کلاس اول من میرم کلاس بالاتر فکرکنم میرم کلاس پنجم اونوقت من میتونم تو درسات بهت کمک کنم من میشم معلم تو هم دانش آموز من بهت دیکته میگم میخواهم ببینم چندتاغلط داری یا اصلا غلط نداری ۲۰ میشی آخه من معلم بازی خیلی دوست دارم خلاصه خیلی منتظرت هستم دیگه داره حوصله ام سرمیره پاشو دیگه من تمام وسایل نقاشی آماده میکنم تا بهم خبربدی که حالت خوب شده و داری میای تهران خونمون وای که چقدر خوشحال میشم و منتظراون روزهستم . خواهش میکنم بیشترازاین منتظرم نذار
دوست کوچک شما