"

دلتنگی

احساس من, زمزمه های تنهائی ۱۴ نظرات »

بابائی صبا

عزیز دلم ….واقعا دلم برا شنیدن صدات تنگ شده

دلم برا به آغوش گرفتنت تنگ شده

خیلی دلم میخواد مثل باباهای دیگه دستت رو تو دستم بگیرم و برای خرید تو رو بیرون ببرم

خیلی دلم برا شیرین زبونیات تنگ شده

خیلی دلم غصه داره……..

دلم جائی رو میخواد که فریاد بزنم…..از ته دل هرچی فریاددارم به سر زمین و زمان بزنم ……

گله کنم از خدا….از اینکه شاید فکر میکنم صدام رو نمیشنوه……………دلم گرفته خیلی ……………………

خسته ام خیلی خسته………….

زمزمه های تنهائی ۲۲ نظرات »

خسته ام خیلی خسته

خسته ام خیلی خسته

 آنقدر که دیگر قدرت ندارم به خودم دلداری بدهم

 دیگر از دعاهای بی اجابت خسته ام

تا کی باید دعا کرد و جوابی نشنید

احساس می کنم کاسه ی صبرم لبریز شده

 دیگر توان یک لحظه دلخوشی دادن به خودم را ندارم

خستگی …. بر من هجوم آورده

 هر لحظه فریاد میکشد که مرا از میدان به درکند

نمی خواهم بشنوم که حتما مصلحتی در کار بوده و حکمتی

 هر روز این روزگار بازی دیگری دارد برای آزردن من

 کاش میشد به آغوش مهربان خالق یکتا پناه ببرم برای رهایی از این دنیا

نمی دانم چه کار باید کرد وقتی که حتی ناامید شدن از کسی که جوابت را نمی دهد گناه است و دارای عقوبت

مانده ام با حرفهایی که گفتنش خاطراتی را یادآوری میکند….

خسته تر از آنم که حتی  قدرت پرواز را هم داشته باشم

خسته ام

خیلی خسته