صبا بابایی -عزیز دلم – تمام زندگیمان ببین عزیزم ما داریم تمام تلاشمان را می کنیم تا توخوب شوی ..عزیز دلم آخه تو تمام امیدمانی … ما به عشق تو زندگی می کنیم …منو مادرت نفس فقط بخاطر تو می کشیم… نمی دونی بابابی جون وقتی بوت می کنم چه حس و حالی پیدا میکنم …می خواهم که دنیا نباشد و توباشی… تمام هستیم فدای تو.. من حاظرم برای بودن تو برای خوب شدن توحتی جونم رو هم بدم تو برام امید بودی و هستی … تو برایم نویدزندگی بودی وهستی …الان که دارم این سطرها را می نویسم خدا شاهد می گیرم که جز فکر خوب شدن تو هیچ چیزی در مخیله و ذهنم نیست… بابای وقتی برات صحبت می کنیم وتو جوابمان را با حرکات چشم میدی نمی دونی چه حالی می شیم… بابابی وضعیت جوری شده که خیلی ها بریدن ولی بخدا ما هنوز امیدواریم … امید به خوب شدن تو …امید به دوباره صحبت کردن تو… زندگی ما – هستی ما – امید ما صبای ما
مهر ۲۵
آبان ۲ام, ۱۳۸۹ در ۷:۱۱ ب.ظ
سلام صبا خانمی
الان دیگه ۸ ساله ای
صبا جان ماشاالله خانمی شدی برای خودت
خواهش می کنم بیدار شو عزیزدلم
هر روز و هر زمان و همیشه منتظر خبر بیدار شدن و سلامتیت هستم عزیزم به امید اون روز
آبان ۲ام, ۱۳۸۹ در ۷:۱۸ ب.ظ
هر کاری از دستم بر بیاد در خدمتتون هستم فقط بگین بهم
آبان ۴ام, ۱۳۸۹ در ۱۰:۲۸ ب.ظ
من برات دعا میکنم زود خوب شی
آمین
آذر ۱۸ام, ۱۳۸۹ در ۳:۳۳ ب.ظ
چرا دیگه نمی نویسید؟
آذر ۲۷ام, ۱۳۸۹ در ۱۲:۳۸ ق.ظ
سلام
من هم دعا می کنم برای صبای عزیزمون
امیدتون به خد پدر عاشق…
این امتحان عشقه…
دی ۲۶ام, ۱۳۸۹ در ۶:۲۲ ب.ظ
ای خدااااااااااا
بهمن ۱۴ام, ۱۳۸۹ در ۱۱:۱۶ ق.ظ
سلام اول ازهرچیزی امیدوارم که هیچوقت ناشکرنباشین بعدشم کارجزدعا کردن ازدست ما برنمی اید تا جای که می تونم همه جا براش دعا می کنم.به امیدروزی که صبا جواب نظرات ماروبده
اسفند ۹ام, ۱۳۸۹ در ۳:۲۴ ب.ظ
سلام.
با تمام وجود از خدای مهربون میخوام که صباجون شفا پیدا کنه.
آمین
تیر ۲۶ام, ۱۳۹۰ در ۱:۰۴ ب.ظ
salam saba joooooooon
azizam man yaghin daram k to khub mishi va khudet javabe maro midi azizam be yadetim
مرداد ۲۵ام, ۱۳۹۰ در ۱:۲۳ ب.ظ
salam ba didan in sharhe jansooze bimari saba khili delam gereft akhe man ye dokhtare kochooloo daram be name saba man ham pezeshk hastam va vaghean az in ke barkhi name pezeshk bar khod migozarand sharmginam khalesane dar in mahe mobarak az khoda mikham hale saba khoobe beshe va shoma pedar o madare aziz ta’am shirine dashtan bacheye salem ro becheshin be omide oon rooz ya ALI;
شهریور ۱ام, ۱۳۹۰ در ۱۱:۱۱ ق.ظ
سلام
داغتون سخته و بزرگ نمیتونم تحمل کنم .
الان دیگه کارد بیمارستان همه چیز تموم شده .فقط دعا و دعا
امشب شب قدر گریه و اشک خدا مهربونه …
از خودش بخواهید .انشاالله به حق حضرت فاطمه زهرا صبای عزیز
و همه بیماران شفا پیدا کنند .
ما رو هم دعا کنید .خیلی.
یا علی
شهریور ۱ام, ۱۳۹۰ در ۱۱:۱۲ ق.ظ
سلام
داغتون سخته و بزرگ نمیتونم تحمل کنم .
الان دیگه کارد بیمارستان همه چیز تموم شده .فقط دعا و دعا
امشب شب قدر گریه و اشک خدا مهربونه …
از خودش بخواهید .انشاالله به حق حضرت فاطمه زهرا صبای عزیز
و همه بیماران شفا پیدا کنند .
ما رو هم دعا کنید .خیلی.
التماس دعا
یا علی
شهریور ۱ام, ۱۳۹۰ در ۵:۲۲ ب.ظ
انقدر از خووندن مطالبتون ناراحت شدم و گریه کردم که اصلا کیبورد رو نمی بینم.امشب شب قدر می خوام واسه فرشته کوچولوتون دعا کنم تا خدا بهش شفا بده…می دونم روزای خیلی سختیه…امیدوارم خیلی زود صدای خندهای قشنگش خو نتون روپر کنه…و اول مهر بتونه مثل همه بچه ها بره مدرسه
بهمن ۱۹ام, ۱۳۹۰ در ۶:۳۷ ب.ظ
سلام بابای صبا منم یک پسر ۹ ساله دارم به نام سهیل چند هفته است که دچار سر درد های یک نواختیه تموم پزشکها بردیمش از متخصص کودکان تا مغز و اعصاب که این آخرین متخصص مغز و اعصاب براش ام ار ای نوشته تموم مدت سر درد داره من نوشته های شما رو که خوندم آرام و قرار ازم گرفته شد واقعا خیلی دردناکه تموم زندگی ما پدر و مادرها در فرزندانمون خلاصه میشه من معتقدم امتحان خداست این همه درد منمم چند وقتیه که خواب و خوراک ندارم و یه ترس وجودمو گرفته خدا به همه ی ما رحم کنه من از خدا شفای فرشته کوچولو ((صبا)) رو میخوام امیدوارم یه روز همه ی این دلواپسی های شما رو بخونه و به داشتن شما افتخار کنه
اردیبهشت ۳۱ام, ۱۳۹۱ در ۹:۰۰ ق.ظ
داداش خدا انشا الله خودش براش شفا بده تا تو هم از این رنج خلاص بشی
بهمن ۱۴ام, ۱۳۹۱ در ۸:۵۶ ب.ظ
سلام صبا جون
من یه مربی ام
مربی مهدکودک
یه شاگرد داشتم که میشه گفت مشکلش مثل تو بود و الان حالش بهتره
منتظرم که خبر خوب شدن تو رو هم زود زود بشنوم
اسفند ۲۷ام, ۱۳۹۱ در ۱۱:۵۸ ق.ظ
سلام به صبای ناز و دوست داشتنی و پدر با استقامتش!
عموی منم یه پسر به نام سعید داشت که ۱۵ روز بیشتر زنده نمود و نمیدونم برای چی؟
حالا هم یه دختر بنام ریحانه داره که الان ۱۳ سالشه و تنها یک ژن در بدنش کمه و اونو از حرکت فیزیکی و قدرت تفکر و تعقل انداخته. من که نمیدونم چرا اینطوری میشه و خدا از اینکار چیرو میخواد به ماها بفهمونه ولی همینو میدونم که فکر بکنی به همین چند سالی که صبا براتون بلبل زبونی میکرد، چایی میاورد، سرشو رو سینتون میذاشت و هر کار دیگری که هر پدری آرزوشه دخترش براش بکنه و به عموی من که حتی یه بارم نه پسرش و نه دخترش بهش نتونستن بگن بابایی دوست دارم!
من امسال کنار حرم آقا امام رضا هستم و از اولین دعاهام شفای تمام دخترای بابایی هستش ویژه صبای نازنینه شما!
یا حق…
فروردین ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۹:۰۵ ب.ظ
۱+برای صبا وفرادرمانی برای اوازپدرش اجازه کارازراه دوررامیخواهم{دفاعی وقطع ارتباط}وبعدتسلیم وصبردربرابرخداوند
فروردین ۳۰ام, ۱۳۹۲ در ۱:۲۰ ق.ظ
سلام فقط میتونم بگم متاسفم و امیدتان به خدای مهربان ایا با دکتر مهرازین تهران بیمارستان اراد تماس داشته اید
فروردین ۲۳ام, ۱۳۹۳ در ۱۰:۵۱ ب.ظ
هر روز به یادت هستم عزیز