"

گل ابدی ۱

دلنوشته ها ی دوستان صبا ۲ نظرات »

.

امشب چه شبی روشن و زیبا و مصفاست / احسنت، به این جشن دل انگیز که برپاست

گویا که گلی پای نهاده ست به گیتی / کز فرّ و شرف، آبروی جمله ی گلهاست . . .

تولدت مبارک

میلادت ای دوست مبارک باشد

پیوسته دلت شاد سعادت باشد

هر سبزۀ سبز رنگ بهارت باشد

راهـت سپید راه عــدالـت باشد

چـــشـــم شــادی نگارت باشد

ایــــــزد پـشـت و پـناهت باشد

میلادت ای دوست مبارک باشد

دلـشاد ازین اهل جماعت باشد . . .

تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا

وجود پاکت اومد تو جمع و خلوت ما

تو تقویما نوشتیم تو این روز و تو این ماه

از آسمون فرستاد خدا ۱ ماه زیبا

تولدت مبارک

تولد، تولد

تولدت مبارک

مبارک مبارک

تولدت مبارک

لبت شاد و دلت خوش

چو گل پرخنده باشی

بیا شمعا رو فوت کن

که صد سال زنده باشی

تولد، تولد

تولدت مبارک

مبارک مبارک

تولدت مبارک

بیا بندازیم امشب

یه عکس یادگاری

همین شب که شکفتی

مثل گل بهاری

تولد، تولد

تولدت مبارک

مبارک مبارک

تولدت مبارک

صبا جونم دو روز دیگه تولدته
اما من کنارت نیستم
خیلی دلم می خواست باشم از خدام بود که باشم اما متاسفانه نیستم
*&lt:-P partyتولد مبارک فرشته خدا روی زمین زود خوب شو که از اشتیاق دیدارت دارم می میرم دیگه طاقت صبر کردن ندارم زودی بیا تهران که بتونم نوازشت کنم عزیزدلم

گل ابدی

دلنوشته ها ی دوستان صبا ۱ نظر »
نامه ای به صبا ی نازنین و قوی ام :۲/۶/۹۲
سلام نازنینم
الان که در حال نگاشتن این نامه هستم کیلومتر ها ازت دورم
در حالی این نامه را می نویسم که حتی نمی دانم به دست ات خواهد رسید یا خیر
می نویسم برای آن که بدانی استواری ات همیشه برای من از تو یک نماد مقاومت در برابر سختی ساخته است
عزیزدلم می خواهم بدانی در طی این سال هایی که تو نازنین و عزیز دلمان در بستر بیماری هستی
تمام مردم ایران نه نه به کمک این دهکده جهانی (اینترنت) تمام جهان تو را می شناسند
دعای میلیارد ها شاید هم بیشتر از مردمان جهان بدرقه راه تو و خانواده عزیز ات خواهد بود
همه مت برای سلامتی ات دست به دامان خدا شدیم
اما من در حکمت خدای بزرگمان مانده ام . نمی دانم چرا بهترین بنده هایش را با سخت ترین چیزها امتحان می کند
بیماری فرزند یکی از سخت ترین و دردناک ترین امتحان هایی است که می شود از یک پدر و مادر گرفت . 
من در طی تمام این سال ها صبر و استقامت والدین عزیز تو را تحسین کردم و برای تو عزیزدل مان هم سلامتی
 خواستم
سلامتی ای که به دست خواهی آورد و من  مطمئنم با این اراده فولادینی که تو نازگل مان در مقابله با این بیماری
از خود نشان دادی 
بدون شک قابل تحسین و قدردانی است و جای شکرش هم باقی است برای تک تک ما
صبای نازنینم از این که شنیدم برای چندمین بار از زیر تیغ جراح ها به سلامتی بیرون آمدی خوشحالم
اما ناراحتم از این که نمی دانستم و خبر نشدم و ای کاش می دانستم . هر چند که همان حکایت قدیمی است
که ( خرما بر نخیل و دست ما کوتاه ) یعنی راستش خب اینقدر تو فرشته نازنینم از من دوری که هرگز نمی توانستم
پشت در اتاق عمل توی آن لحظات مرگ آور و دردناک کنار مادر عزیزت باشم که مثلا بلکه تسکینی بشوم بر دردهای
بی درمان شان . تسکینی شاید برای خودم باشد .
باز همان حکایت قدیمی است که باید بگویم پدر و مادر تو صبا جون بی شک دوتا از بهترین فرشته های خداوند بزرگ
و متعال هستند . چون خدا بهترین و با ایمان ترین بنده هاش را به بدترین روش ممکن امتحان می کند چون مطمئن
است که آن ها هیچ وقت از راه بندگی شان کج نمی شوند و برای رسیدن به هدف شان راه دیگری جز بندگی را
انتخاب نخواهند کرد .در انتهای نامه ام هم از تو نازنین و مادر و پدرت هم خواهش می کنم در لحظات راز و نیاز
هایتان با معبود یگانه ما همه مردم ایران را نیز مد نظر قرار دهید . عزیز دلم دختر خوشگلم فرشته من عروس خانم
نازنینم چشم هات را باز کن پاشو گلم عروسک هات انتظار مادرشان را می کشند . ۶ سال است چشمانشان در
انتظار بیدار شدن تو مانده است ۶ سال است هیچ بچه ای با آنها بازی نکرده . آنها فقط مامان صبا ی گلشان را
می خواهند.خانه صدای خنده هایت را کم دارد صبا جان . خانه صدای تق تق کردن پاشنه کفش های بجگانه ات را
کم دارد صبا ی نازنینم . مادر گلت چشم انتظار بود تا دخترش به این سن ها برسه تا پاهای کوچولوشو بکنه توی
کفش های پاشنه بلند مامانش چادر رنگی خوشگلش را سرش کنه و بره خاله بازی . پس کی می خوای به این
 آرزوهای نازنین مادرت جامه عمل بپوشانی؟
در نهایت هم صبا جان من دوستت دارم عزیزدلم . بی نهایت دوستت دارم . سلام منو به فرشته های دور تخت ات
برسون .
دستان مهربان مادر عزیزت را هم می بوسم که تمام این ۶ سال را از شما پرستاری کرده
عزیزم پاشو و امیدشون را ناامید نکن ناز گل خانم

مثل سایه در کنار۲

دلنوشته ها ی دوستان صبا ۲ نظرات »

به که گویم سلام

به که گویم خداحافظ

به که گویم دوستت دارم

برای که اشک ریزم

دلواپس که باشم

عاشق که شوم

گرمی دستان که را احساس کنم

چه کسی گوید پدر

چه کسی گوید مادر

به چه کس هدیه دهم

امیدم در زندگی که باشد

آرزوی چرا داشته باشم

زیر باران با که روم

درد دل با که گویم

دشت اقاقی ها

بازی پروانه ها

همه منتظرند منتظر تو

نه باور نمی کنم که رفته ای

 هنوز هم در رویای من هستی   

مثل سایه در کنار

دلنوشته ها ی دوستان صبا ۱ نظر »

وقتی به دشت های گل های اقاقی نگاه میکنی

دختر بچه ای را می بینی با عروسکی قشنگ در دستانش

که مثل فرشته ها می ماند
که با پروانه ها و گل ها بازی می کند

و می گوید: مامان بیا ببین اینجا چقدر پروانست

چه گلای قشنگی داره اینجا
و مادر: عزیزم مواظب باش زمین نخوری
و می گوید: نه مامانی خدا مواظبم است 

نامه نگار عزیز به صبا

دلنوشته ها ی دوستان صبا نظری نیست »

یکی بود یکی نبود … یه گنبد کبود بود که از اولش کبود نبود !
اولش یه مامان بود و یه بابا بود … مامان یه مهمون کوچولو داشت و بابا چشم به راه بود … اون موقع برای هیشکی جنس بچه مهم نبود … اونی که مهم بود سلامت و تندرستی بچه بود … چیزی که خیلی سخت بود تحمل ۹ ماه فاصله بود … ۹ ماهی که بچه بود ولی انگار که نبود … نه ماهی که همه ی انتظار همه شنیدن صدای بچه بود … ولی اون موقع هنوز آسمون نیلی بود … یه روز که خیلی روز قشنگی بود … آسمون آبی و همه جا روشن بود … نی نی به دنیا اومد که اسمش صبا بود … بابا چشماش گریون ولی دلش شاد شاد بود … مامان درد داشت ولی تموم عشقش نوزاد بود …. نی نی تموم زندگی مامان و بابا بود … نی نی صبای زندگی مامان و بابا بود … صبا مثله همه ی بچه های دیگه نگاهش پاکه پاک بود … سایبون چشمای سیاهش موژه های پر تاب بود … لبای غنچه اش واسه بابا تموم گل های دنیا بود … صبا خیلی کوچیک بود ولی واسه مامان و بابا همه ی دنیا بود … صبا خیلی شیرین و پر ادا بود … برق چشماش مثله دو تا دریاچه ی پر آب بود … صبا روزای زندگیش مثله همه ی بچه ها بی سوز و گذاز بود … صبا بزرگ شده بود و عشق باباش بود … شعر قشنگ رو لبا دختر عشق باباست بود … دستای کوچیکش تو سختیا تو دستای بزرگ بابا بود … اون روز ها هنوزم آسمون با صبا ساز بود … اگه صبا تب میکرد کار مامان غصه و آه بود … صبا با زندگی ساز بود …ولی زندگی پر سوز و گداز بود … اون روز یه روز کاز ساز بود … صبا از درد سر بی تاب بود … یه روز سرد بی مهر بود … چند روزی بود که دیگه آسمون آبی نبود … پاهای کوچیک صبا تو دستای بابا جاش بود … صبا بی قرار و ناساز بود … مروارید های سفید از چشماش به راه بود … ولی دل سنگ زندگی باز ناساز بود … خدا اون بالا مشغول بود … یه ابراهیم دیگه اون پایین رو زمین مشغول بود … خدا هیچ کاریش بی حکمت نبود … مریضی امانت خدا پیش بابا هم بی حکمت نبود …ولی اونی که هیچ کس ازش اگاه نبود … حکمت بی حد و اندازه ی خدا بود … صبا مورد بدغفلتیه چند تا پرستار ناآگاه بود … اون روز روز امتحان آدمای مسئول بود … اون روز آسمون خیلی سیاه بود … از اون روزبه بعد صبا دیگه بی آواز بود … قلب کوچیک صبا با هر تپش مشغول راز و نیاز بود … قلب بابا و مامان از غصه به کوچیکی قلب صبا بود… مثال زندگی صبا از اون به بعد گل سرخیه که ۱ سال و ۷ ماه غنچه بود… ۱ سال و ۷ ماهی که صبا بود ولی انگار که نبود … ۱ سال و ۷ ماهی که همه ی انتظار همه شنیدن صدای صبا بود !… ولی اون موقع دیگه آسمون نیلی نبود … آسمون کبود بود … کبود … هرچی که بود انگار دیگه نبود … واسه مامان و بابا اونی که باید می بود چند ماهی بود که خاموش بود … به خاطر همین انگار که دیگه هیچی نبود … دل بابا واسه چشمای قشنگ صبا حسابی تنگ بود … مامان از دیدن سایبونای پر تاب صبا دیگه خسته بود …ولی ته دل همه یه امیدی بود … امیدی که تو درخشندگی مثله خورشید بود …. تو اون سر دنیا یه نگاری بود … که اونی که تو این امید میدید این بود …. که یه روز که دیگه آسمون کبود نبود … یه روز که یه روز قشنگ بهاری بود .. آسمون دوباره نیلی بود … مامان دستای صبا تو دستش خوابیده بود … خوابی که بعد یه سال و خورده ای بود …اون صدای قشنگی که بابا باهاش از خواب بیدار شده بود … صدای قشنگ صبا بود … روزه که دستای کوچیک صبا مشغول آوردن چایی برای باباشه …صبایی که عشق باباش … بابایی که عاشق کاراشه …بابایی که روی دو تا چشماش دخترش فقط جاشه … روزی که همه چیز سر جاشه … صبا تو مدرسه با دوستاشه … مامان تو خونه مشغول کاراشه … بابا سرکار فکرش پیش صباشه …روزی که همین روزا جاشه …. رمزش خواستن مامان و باباشه …. صبا دختر همه ی هم وطن هاشه … هرکی هرقدر بتونه کمک حال باباشه …دل همه وقت اذان مشغول دعاشه … خدا همیشه باهاشه … خدا همیشه باهاشه !
ناقابل ..
از دل برآم به امید آنکه بر دل نشیند ….

۱٫

دلنوشته ها ی دوستان صبا نظری نیست »
سلام دوستان خوبین امروز اومدم براتون خاطرات یه فرشته ی کوچولو به اسم صبا روبگم پس خوب گوش کنید وازتون خواهش میکنم این مطلب روتا اخربخونید باشه خوب شروع می کنیم صبا کوچولو ۸سال سن داره صبا دارای بیماری سختیه باباش میگه که ۱۷بار عمل کرده بچه ها صبا کوچولو به جای ینکه الان مثل بقیه بچه ها خاله بازی کنه -شادی کنه -روزهای سختی روداره میگذرونه وپدرومادرش هم روزهای سخت ترازصبا رومیگذرونن وقتی دیدم نیوشاون ومادرش برای صبا نامه نوشتن گفتم منم به نمایندگی ازهمه ی کودکان ونوجوانان برای صبا یه نامه بنویسیم یعنی برای خدای صبا وهمه ی بچه ها  

خدایا سلام سلام خدای خوبم یه لحظه فقط یه لحظه هرکاری داری ول کن بیا ببین ما ازت چی میخوایم خدایا میخوام باهات حرف بزن میخوام بگم خدایا پدرومادر صبا منتظرن تا خدا دوباره دخترشون روبهشون بده منتظرن تا دوباره لبخند صبا روببینن منتظرن تا دوباره صدای قشنگشو بشنون همون طوری که باباش تو وبلاگش گفته منتظره که دخترگلش خوب بشه باهم اهنگ گوش بدن اهنگ احسان خواجه امیری خدایا کمکش کن کمکش کن که خوب بشه صبا کوچولو خدایا صبا هم مثل خیلی ازبچه ها مثل فرشته ها دل پاک وصافی داره پس قسمت میدم به دل پاک تموم بچه ها که صبا کوچولو خوب بشه دراخر میگم یا امام حسین به خاطرعلی کوچولوت هم که شده به خدا سفارش صبا روبکن

بچه ها شما هم برای این دوست خوبمون دعا کنید برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ خود صبا برین http://www.sabayepedar.com/

واخرین جمله تقدیم به صبا وتموم کوچولوهایی که مریضن

فقط به خدا توکل کنید یکی ازدوستای گلم یه جمله به من گفت تا همیشه یادم میمونه حالا بزارید به شما هم بگم

خدا مهربان ترین مادر است پس فقط به اوتوکل کن

دعا یادتون نره برای همه ی مریض ها وبرای همه ی اونایی که سالمن هم دعا کنید که همیشه سالم بمونن بچه ها راستی ببخشید این اپ یه خرده غمگین شده ولی ارزششو داشت البته اگه شما ها قول بدین دعا کنید

اندر احوالات تحول در دنیای پزشکی؟؟؟

دلنوشته ها ی دوستان صبا, گوناگون نظری نیست »

اندر احوالات پزشک و بیمارستان و اورژانس و رهاسازی بیمار در بیابان و رسانه ای شدن قصورات پزشکی این روز و روزگار ما گفته اند که باغی بود که آن را هیچ خاری نبود، مغرضان هم هر چه خود را زدند و به این در و آن در فشار آوردند تا بتوانند ایرادی دست و پا کنند و شیتیله ای از ما بستانند نتوانستند.

چند سال گذشت و ما حوصله مان از این اوضاع صاف و صوف سر رفت و آخر قرارمان از کف رفت ،رفتیم از بین پرونده های پزشکی مادربزرگ گشتیم و هیچ چیز سر در نیاوردیم برای همین برای صندوق انتقادات و پیشنهادات مدرسه سابقمان نوشتیم که آخر این چه وضع مملکت داری است که ما نمی توانیم نسخه پزشکی مادربزرگ را بخوانیم آخر چرا فارسی را پاس نمی داریم این چه وضعی است که زبان مادری مان در دفتر چه های بیمه تامین اجتماعی رعایت نمی شود.

 از قضا صندوق پیشنهادات و انتقادات مدرسه از میان میلیاردها صندوق به معاون اول یعنی همان”آقا رحیمی “رسید و او از میان میلیون میلیاردها انتقاد و پیشنهاداتی که بی خود و بی جهت برایش ارسال شده بود دست خط اینجانب را خواند.

او از همان لحظه خواندن جملات ما متوجه نبوغات ما شد و بشکن زنان به برای مطرح کردن آن در روز جهانی بهداشت لحظه شماری کرد و گفت”یافتم ،یافتم.”

در این میان خانم وزیر همیشه در صحنه که همیشه در انتظار پیشنهادات سازنده در دنیای پزشکی است با تشکیل یک تیم جدیت خود را در این باره نشان داد.او پس از انجام تحقیقات گسترده از میان انواع نمونه های خوشه ای و دسته ای تحقیقات خود متوجه شد که تمام قضایای پیش آمده در عرصه پزشکی اعم از وضعیت نامناسب اورژانس ها ، زیرمیزی پزشکان ، قصورات برخی پزشکان و رهاسازی بیماران در کنار بیابان (البته توسط عوامل خدماتی)کشکی بیش نیست بطوریکه با خنده گفت”همه را بی خیال ،این را بچسب(منظور همان بحث فارسی نویسی نسخه ها بود)بنابراین قرار شد در اولین فرصت شاهد تحول در سیستم نسخه نویسی و دارو نویسی و در کل عرصه پزشکی و سلامت در کشور شویم .

پ ن :محمدرضا رحیمی ،معاون اول رئیس جمهور در مراسم روز جهانی بهداشت موضوع فارسی نوشتن جواب آزمایشهای پزشکی  را مطرح کرد طرحی که به دنبال آن از سوی وزیر بهداشت مورد استقبال قرار گرفت.او گفت: مسوولان مرتبط در وزارتخانه مشغول بررسی اجرایی کردن پیشنهاد معاون اول رییس جمهور هستند.

منبع:وبلاگ یکی به نعل یکی به میخ 

http://ahourcommunication.blogfa.com/

 

نامه دوست عزیزمان برای صبا در سایت گلهای زندگی من

دلنوشته ها ی دوستان صبا ۵ نظرات »

صبای عزیزم سلام

نازنینم هر روز که به نوشته های پدر گرامی و چشم انتظارت سر می زنم منتظر خبری از بیدار شدنت هستم .

صبا جان عزیزم همه ما دوستت داریم . همه مون منتظریم تا دوباره چشم های نازت را باز کنی . منتظرم تا خوب بشی مثل تمام همسن و سال هات بازی و شادی کنی . صبا جان همه دوستات منتظرت هستند .

میز و نیمکت های مدرسه جای خالی تو را فریاد می زنند .

فرشته کوچولوی ناز و مهربون تنهایمان نذار .

دلم برات خیلی تنگ شده صبا جان . دلم می خواهد یک روزی خیلی زود برم و ببینم پدرت نوشته اند که صبای من خوب شد . خوبه خوب . و بعدشم همش از بازی ها و شادی هات بنویسن . دیگه هیچ جای غم و ناراحتی نماند .

دوستت دارم عزیزدلم یک دنیا

دوست عزیزم از پیشمون نرو

خیلی ها چشم انتظار برگشتت هستند

مادر و پدرت . ما و همه دوستات . پارک و تاب  و سرسره و حتی تمام عروسک هات هم دلتنگت هستند . 

خوشگلم عروسک هات مادرشون را می خواهند . اونا بدون مادرشون خوشحال نیستند .الانم همه شون غصه دارن .

پدر و مادرت . دلبرشون را می خواهند تنها امید و آرزوشون را

و ما هم سلامتی و شادی خانواده شما را می خواهیم .

اینا را که برات می نویسم با چشمانی پر از اشک و افسوس می نویسم عزیزترینم .

ایمان دارم یک روز بیدار می شی و اون روز دیر نیست . خیلی زود عزیزم

امروز توی اینترنت که صبای پدر را توی گوگل زدم یک عکسی ازت بهم داد که عروس خانم شده بودی قوربون قد و بالات بشم من(قبل از بیماری)

دختر گلم ایمان دارم یک روز این انتظار ها به سر می رسد و دوباره خوب می شی عزیزدلم

مقاوم باش فرشته کوچولو . به خاطر مادر و پدرت هم که شده برگرد

صبا جان نازگل خانم عسلم شیرینم جیگرم مطمئنم زود خوب می شی

به خاطر شاد کردن دل مادر و پدرت هم که شده برگرد که هیچی التیام زخم هاشون نیست جز بازگشت تنها فرزندشون و هیچی نمی تواند خستگی هاشون را در بیاره جز خنده تو فرشته آسمونی .

http://golhayezendegiman.persianblog.ir

 

مرگ در مکانی که پزشک هست و دردی دوا نمی شود؛روا نیست

دلنوشته ها ی دوستان صبا, گوناگون ۱۱ نظرات »

مرگ در مکانی که پزشک هست و دردی دوا نمی شود؛روا نیست

یک لحظه وجدانتان را بیدار کنید خانم و آقای وزیر ؛سرپرستان بهزیستی و حتی مسوولان قضایی! لطفا چشم باز کنید؛ آیا آنچه می بینیم حق است؟شاید هیچ خوشتان نیاید از این جمعی که همه نشانه سهل انگاری است؛ اما قبل از ادامه نوشتار شما را در جایگاه نزدیکترین فرد به این انسان ها می نشانم . مادری دلسوخته ؛ کودک بی پناهی با شناسنامه ایرانی ؛ شوهری عاشق ، دختری که با هزاران امید پدر جانباز خود را برای بهبودی به بیمارستان آورد اما با بغض و ناامیدی آنجا را ترک کرد و سرانجام پدری که تمام لحظه های عمرش در حرکت مردمک چشم صبا خلاصه می شود.مرگ مغزی کودک سه ساله سنندجی بر اثر اهمال و نبود تجهیزات بیمارستانی در تاریخ ۳ خرداد ۹۰،آسیب های روحی و روانی نیما و هانیه و سومین قربانی کودک آزاری در اردیبهشت ۹۰ وکمی دورتر مرگ زود هنگام فریده جعفری مادر بارداری در بیمارستان میناب به علت علاقه پرستاران به سریال فاصله ها در مرداد ۸۹ و یا حتی صبای شش ساله که در سال ۸۷ در بیمارستان شیراز به علت جاگذاری اشتباه تراکسومی دچار مرگ مغزی شد؛ اینها انگشت شمار ترین حوادث حوزه خدمات درمانی و حمایتی کشور است؛ اما چرا؟تمام این اتفاقات زندگی همه ما را تحت الشعاع قرار می دهد؛ اما چرا وزیر بهداشت در پاسخ به اینگونه اتفاقات تنها می گوید؛ خطای بیمارستانی در همه جای دنیا طبیعی است؟و یا مرگ کودک سنندجی طبیعی است …. در این میان سازمان نظام پزشکی به عنوان یک سازمان نظارتی بر پزشکان نیز همیشه به دنبال جانبداری از پزشکان در برابر رسانه ها بوده است و مسوولان آن به دفعات اعلام کرده اند که نباید جامعه را به پزشکان زحمت کش بدبین کرد؛ اما در این مورد باید بپرسید پس حقوق مردم را چه کسی خواهد گرفت؟چه کسی به پزشکان تلنگر خواهد زد که در مقابل جان انسان ها مسوول هستند ؟باید پرسید آیا این معضل در سکوت و بی اعتنایی از بین خواهد رفت؟نه !پاسخ تنها یک نه بزرگ است .به خدا که مرگ در مکانی که پزشک و بیمارستان هست اما دردی دوا نمی شود روا نیست و این مشکل زمانی برطرف خواهد شد که حساسیت بیشتری در جامعه نسبت به آن دیده شود چرا که ما انسانها تا کسی بهمان تلنگر نزند به خودمان غره هستیم و در مقام بازبینی خود بر نمی آییم.پی نوشت:موضوع اخیر بیشتر به این دلیل توانست رسانه ای شود که کلینیک آرا خصوصی بود.اما واقعا منظور فقط یک پزشک و یک کلینیک نیست؛منظور تمام انسانهای زحمت کشی است که گاهی آنگونه که باید به شرافت شغل خود اهمیت نمی دهند و سازمانهای نظارتی نیز به بهانه از دست رفتن اعتماد عمومی با نادیده گرفتن و یا کم اهمیت جلوه دادن آن ،مشکل را همانطور که هست ، دست نخورده نگه می دارند.منبع:سایت یکی به نعل یکی به میخ  http://ahourcommunication.blogfa.com/

استاد علیرضا معتمدی پور

دلنوشته ها ی دوستان صبا ۸ نظرات »

از نگاهی پر ز معنای حیات

                        دختری خیره به دیوار اطاق

                                                 از تمام داستان زندگی

   کودکی و بازی ودل دادگی

                         اینچنین شد عاقبت  تقدیر او

                                                     بر دلم زخمی شده هر درد او

چهره معصوم او در ذهن  من

                          میزند آتش به جان و روح من

                                                      دوست دارم تا کنم جانم فدا

تا شود او از غم دنیا جدا

                        میشود آیا که روزی پا شوی؟

                                                       همنفس با نغمه صحرا شوی؟

میشود چون گل به رویم وا شوی؟

                         هم سخن با من و یک دنیا شوی؟

                                                         باز گویی شرح مظلومیتت

شرح درد و رنج و معصومیتت

                        ماهمه دلهایمان رنجیده است

                                                      رنجش ما را خدایم دیده است

با دلی آکنده از غم هر زمان

                 میبرم دستم به سوی آسمان

             التماسش میکنم تا از کرم…..تو بیایی با سلامت  در برم

                (تقدیم به صبای عزیز-۱۳آبان ۱۳۹۲-علیرضا معتمدی پور)

http://alirezamotamedipour.webs.com

Alireza Motamedipour-2

 

امروز ۱۳/۶/۱۳۹۰

حامیان صبا, دلنوشته ها ی دوستان صبا, سپاس ۱۴ نظرات »

سلام دوستان عزیز

با مادر صبا امروز تو این فکر بودیم که امسال ۴ سال است که برای صبا جشن تولد نگرفته ایم

زنگ خانه به صدا درمیاید و میبینیم  دوستان عزیزمان در گروه پیشاهنگان صلح و دوستی وکمیسیون حقوق بشر اسلامی که به واقع میگویم خاله های صبا هستند به داخل میایند و برای او جشن تولد ۹ سالگی ترتیب داده اند و واقعا از توصیف حال خود و مادر صبا در آن لحظه عاجزم ……..تصاویر از جشن تولد صبا و حالت شادی در چهره صبا خود گویای همه چیز میباشد  اسامی دوستانمان در گروه صلح ودوستی شیراز :خانم میترا معمار-خانم طناز حسین پور- خانم صبا ندافیان- خانم زهرا زارع-  خانم مژده آذری-خانم  بهاره قادری  باز هم ممنون از این عزیزان