مهر ۲۵
سلام دوست خوبم حالت چطوره امیدوارم مسافرت بهت خوش گذشته باشه . حتما هم همینطوره مگه میشه کنارمامان وبابای مهربون باشی و بد بگذره . چندروزی بود واست نامه ننوشته بودم امروز صبح که داشتم میرفتم مدرسه به مامانم گفتم که حتما اینهارو که خودم دیروز با کیمیا دخترخالم واست نوشتیم ببره سرکار واست بفرسته . کیمیا دیروز خونه ما بودهمش من داشتم راجع به تو باهاش صحبت میکردم حتی به کیمیا گفتم که قراره وقتی حالت خوب شد بیایی تهران خونمون بریم سرزمین عجایب اونم گفت که باهامون میاد میخواست باهات دوست بشه خیلی دوست داره تورور ببینه آخه خیلی دخترمهربونیه . کیمیا گفته هروقت برای صباجون نامه مینویسی ازطرف من هم بهش سلام برسون و بهش بگو ازراه دور میبوسمت .
من با کیمیا قرارگذاشتیم که اینقدر واست دعا کنیم تا بالاخره خدای مهربون دعاهای مارو مستجاب کنه آخه مامانم میگه خدای مهربون به دستهای کوچولو ماها که نگاه میکنه و میبینه که به طرفه آسمونه به فرشته هاش میگه که این دوتا کوچولو ازمن درخواستی دارند منم بخاطر قلباشون که پراز مهربونی و پاکیه دعاشون قبول میکنم .
دوستهای کوچک شما
نیوشا و کیمیا – منتظرت هستیم