سلام صبح قشنگت بخیر حالت چطوره بهترشدی ؟ اخه مامانم به من گفته که رفتی مشهد واومدی حالت یه مقداربهترشده خیلی خیلی خوشحال شدم دیشب به مامانم گفتم مامانی حتما خدای مهربون داره دعای من و کیمیارو قبول میکنه که صباجون یه کوچولو حالش بهترشده مامانم هم گفت حتما همینطوره مگه میشه خدا بچه هارو فراموش کنه همیشه با اوناست . صباجون نمیدونی دارم روزشماری میکنم که کامل حالت خوب بشه آخه خیلی دوست دارم بیایی تهران کیمیا هم منتظره دوست خوبم میخواهم یدونه ازاون عروسکهای خوشگلی که احتمالا کارتونش رو هم دیدی همونو میگم که بره ها با هم توی یک مزرعه زندگی میکنند برات بعنوان عیدی بفرستم شیراز خیلی خوشگلند ببینی حتما خوشت میاد کلی هم میخندی با کیمیا تصمیم گرفتیم بخریم برات بفرستیم وقتی خوشحال بشی من و کیمیا هم خیلی خوشحال میشیم . ازراه دور میبوسیمت خیلی دوستت داریم آخه توخیلی مهربونی خیلی دل مهربونی داری به امید اینکه یک روز من – تو و کیمیا درکنارهم باشیم و کلی باهم بخندیم . خداجون ای خدای مهربون دعای من وکیمیارو قبول کن بگذار ما ۳ نفر درکنارهم باشیم و بهمون خوش بگذره نگذار من و کیمیا بخاطره صباجون غصه بخوریم خداجون نذار چشامون گریون بشه آخه دلای ما بچه ها خیلی کوچیکه دوستای کوچیک شما نیوشا و کیمیا یکشنبه ۹/۱۲/۸۸ ساعت ۳۰/۱۱ من وکیمیا منتظره جواب خدای مهربون هستیم
مهر ۲۵