"

دلتنگی

زمزمه های تنهائی درج نظر

دلتنگیم؟
خسته‌ایم؟
تنهایم؟
ناگفته پیداست.حرف‌های ناگفته بر دلمان سنگینی می‌کند؟این را هم باور کنید از شیوه‌ی سنگین نفس کشیدنمان بغض راه نفس کشیدنمان را سد کرده؟از هق‌هق لابه‌لای حرف‌زدنمان پیداست.دلمان هزاران هزار خرمن گریه بهانه دارد؟چشمان گاه خیسمان ، بهترین شاهد است.از نوشتن خسته شده‌ام.؟از نانوشته‌هایم پیداست،از پریشانی حرف‌هایمان که گاه و بی‌گاه  

 

با خطوطی نامنظم می‌نویسیم

و از این دست‌هایمان که دیرزمانی‌ست با نوشتن بیگانه‌اند،سکوتمان بهترین مدعاست که:ناگفته‌هایمان، تلنباری است بر حرف‌های ناگفته‌امان.می‌خواهیم حرف بزنم ولی نمی‌دانیم چه بگوییم؟پریشان‌گویی‌هایمان، لرزش واژه‌هایمان، داد می‌زنند.همه‌ی این‌ها را می‌دانید، باور میکنید.

همیشه بغض آخرین نگاه صبا را به یاد داریم

ایمان داریم که به یادداریم.

برق خیره‌کننده نگاهش را؟
صبای ما پس
بمان

وبگو از زخمه هائی که بر پیکرت نشاندن
بخوان برای دیگران قصه پر غصه ات را
حرف بزن
بخند
گریه کن
داد بزن
گلایه کن و به یاد همگان بیاور زخمه های پیکرت را

همه‌ی بغضمان را در فریادی خلاصه میکنیم
بر سر هرکس و هرچیز:
آسمان! زمین! رود! دریا! درخت! بیابان!
حتی خدا، آری خدا!!
برای این‌که دلتنگ نباشیم
برای این‌که صبر داشته باشیم،
فقط نرو
فقط
آری فقط و فقط
نرو
دیگر نای حرف زدن هم نداریم.

می‌دانم وقتی به سرنوشتت فکر می‌کنیم که چگونه در ابتدای راه پرپر شدی

چقدر دلگیر می‌شویم، چه بغضی در سینه مان می‌نشیند

و چه اندوهی چشم‌هایمان را خیس می‌کند.

می‌دانم وقتی به صبا فکرمی‌کنیم و به خوشبختی‌هایی که در کویر گذشته‌ ترک خورده‌اند، چقدر پیر می‌شویم.

صبح که از خواب بیدار می‌شوی، بدان ای دخترکمان صبا. هم‌زمان با تو جهان متولد می‌شود، درخت دوباره نفس می‌کشد، گل می‌شکفد و دنیا امید می‌زاید.

کاش تا فاصله‌ی باز کردن پلک‌هایت، مطمئن شوی که این آخرین سیاهی جهان است و دیگر روی تاریکی را نخواهی دید.
آری شکفته می‌شوی، اگر بدانی سهم دست‌های تو و ما ازتقدیر،  بی‌نصیبی است تقدیر برای ماتقسیم نمی‌شود، این ماییم که برای تقدیرمان قسمت می‌شویم.
به زندگی باز میگردی وقتی بدانی چقدر برایمان مهمی. حتی .مهمتر از تمام عشق‌های ریز و درشت جهان پس دلگیراز این جفا که در حقت شده مباش!

برای لحظه‌های آینده‌ات متولد شو، دوباره نفس بکش، گل کن و امید بزا.

فراموش نکن که هیچ‌گاه روی تاریکی را نخواهی دید!

دخترکمان .ای پاره تنمان همچنان به انتظار برگشتت نشسته ایم و چشم به راه

به این دنیا برگرد….

برگرد…..

برگرد……

ما همچنان چشم به راهیم

برگرد ای پاره تنمان  

 ای هستیمان

ای صبای نازنین

ضجه های ما را ببین و برگرد………ووووو

دخترم من و مادرت چشم به راهیم……………………..




۶ پاسخ ها به “دلتنگی”

  1. sajadblak گفته:

    خیلی ناراحت شدم
    گریم گرفت
    واقعا
    میگم
    اگه خدا کنه واسش دعا میکنم
    خدافظ

  2. سهیل گفته:

    سلام اگه دارید می خونید می خوام بگم شانسی وارد این سایت شدم چند خط از نوشته های بابای صبا رو خوندم واقا شرمنده شدم از این همه دکتری هست که نمی تونن کاری واسش بکنن الن که دارم می نویسم دارم گریه می کنم شاید باور نکنین من یازم یه خاطر بابای صبا دعاش می کنم تورو خدا اگه بهتر شد واسم خبر بدین
    مزاحم شدم قربان شما سهیل

  3. Arezooo گفته:

    vaghean ashk rikhtam va baraye salamatish doa kardam……khodaya saba ro be pedar o madaresh bargardooon ….khodaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa:'(

  4. مونس گفته:

    بسیار متاسف شدم.از صمیم قلب براش دعا میکنم.
    قوی باش مرد.میدونم خیلی خسته ای .خدا بهت تحمل بده.امیدوارم باز لبخند قشنگش را ببینی.

  5. رضوان گفته:

    سلام وبلاگ رو خوندم مطمئن باشید که هیچ کس نمی خواست این طوری بشه پس شد هر چند که منکر بی مسئولیتی نظام پزشکی نمی شم که حرف حدیث در این زمینه زیاده فقط یه نکته خیلی مهم اینکه حکمتی در این اتفاق بوده این رو مطمئن باش میگید این همه سختی چه حکمتی ؟ ما ناتوانیم از بیان دلایل اتفاقات خالق میداند و پس ولی بدانید تمام اشک ها ی شما تمام سختی ها فشارها استرسهای شما بی جواب نمی ماند در عالم معنا همه اینها یا شستشوی سیاهی هاست یا پاداش بزرگی دارد قطعا خالق شما را برگزیده شما مقامی بس بالا دارید . واینکه بچه سختی ها را مثل ما درک نمی کنن حتی مریضی جسمی شان را درسته که سختی کشیده ولی اونها دیدشون به سختی خیلی زیباتر از ماست . براتون دنیایی از آرامش رو رضا رو خواهانم

  6. ashkan گفته:

    man peygire hame masaeleton hastam/khaheshan ba man dar tamas bashin/man tehranam/harkari bekhayn mikonam/ya ali

یک پاسخ بنویسید