با سلام به شما دوستان عزیز که پیگیرمسئله صبا وجویای احوال او هستید مادر صبا هستم وسپاسگزار این همه لطف شما عزیزان..امروزبرای اولین بار شروع به نوشتن کردم واقعا دلم از این همه ………گرفته.از تاریخ ۲۰/ ۴/۱۳۹۰وارد ۴سال شدیم که فرشته ناز وکوچولوی من آرام و بی صدا روی تخت دراز کشیده و حتی قادر نیست کوچکترین نیاز خود را به من بفهماند .صبای من اگر سالم بود امسال باید وارد کلاس چهارم میشدومن هم مثل همه مادران درتدارک شروع سال تحصیلی جدید ولی افسوس که به خاطر یک لحظه غفلت پرستاریک عمر باید در حسرت شنیدن صدای پاره تنم باشم در خانه ما به جای شادیهای کودکانه و صدای خنده های صبا فقط صدای مکش دستگاه ساکشن هست که هر ساعت شنیده میشود .من هم آرزو داشتم مثل همه مادران با دخترم درد دل میکردم با اوبه گردش میرفتم ولی افسوس که درحسرت همه اینها باید بسوزم.وقتی صدای بچه های همسایه را میشنوم که چه شادمانه میخندند وبازی میکنند واقعا دلم میگیرد ومی گویم خدایا چرا من ؟چرا صبای من؟ خدایا چه شبها که تا صبح برسرسجاده نشستم وزارزدم والتماس کردم ولی هیچ جوابی نشنیدم .چه زیارتگاههائی که دوستان گفتند و ما با همه مصائب و سختیها صبا را بردیم ولی افسوس که هیچ اتفاقی نیفتاد نمی دانم واقعا مصلحت خدا چیست؟ ولی این را میدانم که تمام آرزوهایمان برای تنها فرزندمان بر باد رفت. من هنوز هم امیدوارم وته دلم روشن است به زودی صبای من از دعای شما عزیزان مورد لطف خدای بزرگ قرار میگیرد و شفا مییابد.هنوز وقتی نگاههای ملتمسانه صبا را درتاریخ ۲۰ /۴/ ۱۳۸۷ یعنی همان روز نحس که دعا میکنم برای هیچ پدرو مادری اتفاق نیفتد به یاد میاورم دلم میلرزد و اشکهایم جاری میشود و واگذار مسببینش را به خدا میکنم و نمی دانم واقعا اگر این اتفاق برای عزیزان یکی از ….. افتاده بودباز هم به همین راحتی از کنار آن میگذشتند ؟چرا بعد از گذشت این همه مدت پرونده صبا به هیچ نتیجه ای نرسیده ؟چراجابه جائی تراک ونرسیدن اکسیژن و بی توجهی پرستار را در نظر نمیگیرند در حالی که وقتی تومور در سر بچه من بود این مشکلات برای او پیش نیامد و همچنان به بازیهای کودکانه مشغول بود ولی بعد از برداشتن تومور و توقف رشد آن این همه مشکل پیش امد .دوستان عزیز خیلی حرف برای گفتن دارم ودلم از این همه بی ….. خون است ولی الان باید به کارهای صبا رسیدگی کنم وصبای عزیزم راساکشن نمایم به او غذا بدهم به نظافتش رسیدگی نمایم وبعد برایش قصه شنگول منگول را تعریف کنم تا او بخندد ومن هم با خنده های او شادشوم امیدوارم که باز بتوانم فرصتی پیدا کنم و نا گفته هایم را بنویسم. فقط در اینجا به عنوان آخرین حرف سئوالم از خانم……این است که برای مسئله پیش آمده در مورد صبا چه توجیهی دارید لااقل لحظه ای پیش وجدانتان پاسخگوباشید………..
مرداد ۸ام, ۱۳۹۰ در ۱۲:۳۱ ب.ظ
خواهش می کنم این راه را نیز امتحان کنید و او را فاطمه بخوانید حضرت فاطمه به آبرویش دخترت را شفا خواهد داد همانطور که بیتای من فاطمه شد و شفا یافت
مرداد ۸ام, ۱۳۹۰ در ۴:۱۳ ب.ظ
من خدا را دارم
سفری می باید
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
سازکم با من گفت
هر کجا ترسیدی
از سفر لرزیدی
تو بگو از ته دل:
من خدا را دارم
من و سازم چندیست که فقط با اوییم
مرداد ۱۲ام, ۱۳۹۰ در ۹:۵۰ ق.ظ
سلام به شما والدین گرامی
من مهرداد هستم ۳۹ سالمه و آسیب نخاعی دیدم
من هم گرفتار اشتباه کادر درمانی شدم اما نه به بزرگی و سختی آسیبی که به رو و جان و تن شما و عزیزتان وارد شده
وبلاگ شما را در وبلاگم به دوستانم معرفی میکنم
با آرزوی سلامتی برای شما
با داشتههای مثبت و نداشتههای منفی باید شاد بود
مرداد ۱۲ام, ۱۳۹۰ در ۶:۴۷ ب.ظ
سلام مادر عزیز و مهربون
من بجه ندارم ولی از خوندن ماجرای صبا خیلی خیلی ناراحت شدم.
می دونم چه حالی داری ولی اینو بدون خدا صبای پاک و معصومشو خیلی بیشتر دوست داره و همون چیزی رو میخواد که واسه صبا و پدر و مادرش بهترینه…
آروم باش…آروم باش و همه چیزو به خدا بسپار
مرداد ۱۳ام, ۱۳۹۰ در ۱۲:۳۹ ق.ظ
«أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَإِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ»
سلام ، خدا رو داشته باشین و غم نداشته باشین ، در همچین مواقعی هست که با خدا بودن احساس عجیبه
خدایــــــــــــــــا چرا !
مرداد ۱۴ام, ۱۳۹۰ در ۱:۰۴ ب.ظ
منم یه صبا دارم و عمیقا از ته دلم دعا میکنم خدا صبارو شفا بده و دوباره برگردین به روزای خوش ۳ سای پیش …..یک سالی هس که همراه وبلاگتون هستم…..امیدتون رو از دست ندین خدا همیشه با ماست و اینا همش امتحان الهیه انشالا که سربلند بیرون میاین……پیشنهاد دوستمون واسه عوض کردن نام قشنگ دختر قشنگتون قابل تامل به امتحانش میارزه با تمام وجود حضرت فاطمه رو قسم بدین و نذر کنین حتما صداتونو میشنوه….به امید اون روز که صبای عزیز بهتر و بهتر میشه
مرداد ۱۶ام, ۱۳۹۰ در ۱۲:۳۶ ب.ظ
می دونم که بیماری فرزند چقدر سخت و طاقت فرساست چون خودم هم ۲ سال باهاش دست و پنجه نرم کردم ولی خدا خیلی مهربونتر از اون چیزی که ما فکر میکنیم پسرم رو شفا داد باورکنین که ممکنه … همه بهم می گفتن که امتحان الهیه ولی واقعا امتحان خیلی سختی بود … من از ۲ سال پیش که پسرم مریض بود همراه صبام و براش دعا می کنم امیدوارم خدا تو این ماه که پر از خیر و برکته به همه بیماران شفا بده مخصوصا به صبای عزیز..
مرداد ۱۶ام, ۱۳۹۰ در ۸:۴۴ ب.ظ
فرشته مهربان مادرصبا
خدارابه آب روی فاطمه قسم میدهم صبای عزیزرابه آغوشت صحیح وسالم برگرداند.دلتنگ ودلسردنباش چونکه خداراداری وهمینطوردعای میلیون هاهموطن دست مریزابه این همه فداکاری وازخودگذشتگی فداکارب هایت مرابیادمهربان مادرم انداخت وبدان بقول سهراب تاشقایق هست زندگی بایدکردپس بدان تاشقایق توبیداراست خسته ودلتنگ مباش که خداارحمن راحمین است وداردتورادرآزمایش سخت الهی امتحان میکند.به یادصبای تووتمام صباهای این مرزوبوم هستیم وازخداوندطلب شفای عاجل می خواهیم.یاحق
مرداد ۱۸ام, ۱۳۹۰ در ۱۲:۵۹ ب.ظ
سلام مادر مهربون
راسته که” گفتن بهشت زیر پای مادران است ” مادر عزیز, من دیروز با مشکلی که برای صبا جون پیش اومده مطلع شدم خدا میدونه که چقدر ناراحت شدم واز ته دل براش دعا کردم .صبور باشیدومحکم که سربلند از امتحان الهی بیرون بیایید. خدایا تورو قسمت میدم به قرآنی که توسینه ی محمد است شفای صبای عزیزو تواین ماه مبارک عنایت بفرما
مرداد ۱۹ام, ۱۳۹۰ در ۲:۳۹ ب.ظ
خدایا با تمام وجودم به حق فاطمه زهرا و پیامبرت در این ماه مبارک دل پدر و مادر صبا کوچولو با شفای این عزیز شاد کن. با تمام وجود و با چشمانی اشکبار این آرزو را برای صبا و خانواده اش خواستارم – الهم صل علی محمد و آل محمد
مرداد ۲۰ام, ۱۳۹۰ در ۱۰:۴۳ ب.ظ
با سلام خدمت دوست عزیزم آقای فروزنده امید وارم در این ماه مبارک رمضان به آرزوی قلبی خود برسی . انشااللّه
مرداد ۲۳ام, ۱۳۹۰ در ۵:۵۰ ب.ظ
سلام مامان صبا جون….نمی دونی وقتی این ماجرا رو فهمیدم ،چقدر ناراحت شدم…همین الان تو وبلاگ یکی از دوستان مشکل صبا جونو خوندم….از ته دلم برا صبا جون دعا می کنم تا دوباره سلامتیشو به دست بیاره..منم یه مانی کوچولو دارم…سه سالشه…اونم به طریقی با این بیمارستانا و پرستارا و اتاق عمل و … در ارتباط بوده…چشمش مشکل داشت که بعد معاینه توسط دکترهای زیادی تشخیص تومور چشمی و تخلیه اونو دادن ….ولی خدای مهربون نذاشت بیشتر از این غصه بخوریم و یه معجزه ای نصیب مون کرد ..بعدا گفتن:تشخیص اشتباه از اب در اومده و توموری در کار نیست….اون موقع امام رضا رو قسمش دادم به خواهرش معصومه تا پسرمو شفا بده…حالا با همه توانم برا صبا جون دعا می کنم…(یا امام رضا ،قسمت میدم به خواهرت حضرت معصومه،که می دونم داداشا رو حرف خواهراشون حرف نمی زنن،سلامتی صبا جونو بهش بر گردون ودل مامان وباباشو شاد کن…همون طور که ما رو شاد کردی…مامان صبا جون مانی یاد گرفته موقع اذان که میشه،دستاشو به حالت امین میگیره و برا همه دعا میکنه…بهش میگم:این بار ابجی صباشو هم دعا کنه……..
مرداد ۲۴ام, ۱۳۹۰ در ۱۱:۵۴ ق.ظ
مامان صبا جان الهی فدای اون دلت برم که می دونم چی می کشی .الهی فدای اون صبای گلت برم که الهی به حق همین روزهای عزیز شفا بگیره .منم مادر یه بچه مریضم برا همین حالتو خوب درک می کنم .از خدا می خوام هیچ پدر مادری رو با مریضی فرزند امتحان نکنه که خیلی سخته . دو سال پیگیر ماجرای صبا هستم ونگران . وهمش با خودم می گم مادر صبا چی می کشه .داره چیکار می کنه و………………….
مرداد ۲۴ام, ۱۳۹۰ در ۳:۰۲ ب.ظ
با سلام به مادر مهربون وصبور صبای عزیز
با تمام وجود برای بهبودی صبا ی عزیز دعا میکنم
دعا میکنم برای صبا ک باز هم بوزد و تمام شهر را پر از عطر نفس هایش کند
دعا میکنم برای شما ک صبر کنید و با صبرتان بزرگترین درس ایمان و عبودیت کامل دربرابر خدا را به همه ما بدهید ….
یا حق
مرداد ۲۵ام, ۱۳۹۰ در ۹:۲۳ ق.ظ
سلام فقط میتونم بگم خسته نباشید.وآرزوی سلامتی میکنم برای صبای کوچولوی همه ما ایرانیان.خدا قوت
مرداد ۲۵ام, ۱۳۹۰ در ۱۰:۳۱ ق.ظ
باعرض سلام به شما مادر و پدر مهربان
من مطمئنم که یک رازی در پس این همه سختی و ناراحتی است که ما از آن بی خبریم.
من خیلی خوب شما را درک می کنم چون خودم فرزندی داشتم که از روز متولد شدنش تا ۴ سالگیش دائم در بیمارستان بودم خیلی خوب میتوانم نگرانی ها و دلواپسی های مادرانه ی شما را درک کنم . من تازه مدتی است که از اوضاع صبای عزیز خبردار شدم. ولی مطمئن هستم که صبا به زودی با حال خوش به آغوش شما پدر و مادر مهربان برمی گردد. من آذری زبان هستم و ما آذری زبانها اعتقاد خاصی به حضرت عباس داریم من از روزی که متوجه این موضوع شدم از خدا و این حضرت خواستم که صبای عزیز زودتر خوب شودو روزی باشد که شما برای ما بنویسید که صدای خنده های صبا را می شنوید . با آرزوی دیدین چنین روزی انشاالله به امید پروردگار یکتا.
شهریور ۱ام, ۱۳۹۰ در ۶:۲۵ ق.ظ
سلام خواهر عزیزم.از سال پیش که صبای عزیز را از طریق وب سایت شناختم روزی نیست که بهش فکر نکنم و امید زیادی در دلم هست که بزودی حرف میزنه و مامان صدات میکنه .ایمان داشته باش که روزی با تو قدم خواهد زد و مثل همه مادر و دخترها با هم درد دل میکنید .من هر کاری از دستم بر میاد انجام میدم که بیشتر اطلاع رسانی کنم .نگاه صبا هشیاره و سرشار از امید .شما هم امیدوار باشید .معجزه دروغ نیست .
بهمن ۲۸ام, ۱۳۹۰ در ۲:۳۰ ب.ظ
سلام واقعا نمیدونم چی بگم حالم گرفته. آخه یه هفته هست که یکی از عزیزام در اثر سرطان روده از بین رفته.کسی که ۲۵ کیلو وزن کم کرده بود و هرکی دیدش نشناختش…..دارم میییییسوزم از این درد ها. خدا کنه صبا خوب شه جون من فداش.
فروردین ۱۸ام, ۱۳۹۱ در ۱۱:۲۸ ق.ظ
صـَـــبای مـَـــن
چـَـشــــــمان ِنــــــآزت
پـُـــر از فــَــریآد بـــی صـِــداسـت …
فروردین ۱۹ام, ۱۳۹۱ در ۱۰:۰۶ ب.ظ
معصــوم تر از گل و تنـــها تر از همیشه برایت دعا میکنم برای مادرت دعا میکنم امید به اینکه صدای قهقهه ات چراغ دلش را روشن تر بدارد
خرداد ۲۰ام, ۱۳۹۱ در ۶:۴۶ ب.ظ
سلام این وبلاگو یه ناشناس به ما معرفی کرد و خیلی اتفاقی بود وقتی اومدم تو توبلاگ خیلی ناراحت شدم ولی وقتی این پست رو خوندم واقعا اشک از چشام جاری شد امیدوارم هرچه زود زود زودتر شفا پیدا کنه (ما هم واسش دعا میکنیم خدا کنه این دعاها قبول بشه و این گل ناز دوباره رشد کنه وبه روزای اولش برگرده!)
تیر ۲۷ام, ۱۳۹۱ در ۵:۵۰ ب.ظ
سلام . خوب نفهمیدم چه اتفاقی برا دختر عزیزتون افتاده ولی همینقدر متوجه شدم که در حال حاضر روزگار سختی رو سپری میکنید . واقعا تحمل بیماری فرزند بسیار سخته این را از کسی میشنوید که ۱۱ سال است گریبانگیر بیماری لاعلاج و مزمن دخترش است . بخدا هیچکسی از رنج ما آگاه نیست جز خود خدا و حتمن هم اوبداد ما خواهد رسید . همه چیز دست خداست و باید توکل واقعی بخدا داشته باشیم توکلی بدون هرگونه شائبه و امید به غیر اونوقته که قدرت الهی خودش رو نشون میده و نداهای امن یجیب ما را پاسخ می دهد . در این مسیر اصلا شک نباید کرد و با تحمل سختی ها که قبول دارم طاقت فرساست اموراتمون را واگذار به خدا کنیم . من برا صبای کوچولوی شما دعا میکنم شما هم برا سارای ما دعا کنین انشالله خدا همه مریضا را شفا بده . آمین
مرداد ۹ام, ۱۳۹۱ در ۱:۱۷ ق.ظ
الهی به حق این ماه رمضون، به حق امیرالمومنین، هر چه سریعتر، خدا شفای خیر به دخترتون بده. من اتفاقی اینجا رو دیدم و نتونستم بیش تر از چند خط بخونم. خیلی بغض کردم. انشالله خدا شفای کامل و عاجل به صبا بده
مهر ۱۶ام, ۱۳۹۱ در ۴:۵۴ ب.ظ
سلام علیکم …
یکی از دوستان آدرس اینجا رو به من داد …
به قران وقتی دیدم اشک تو چشام جمع شد …
دلم شکست …
نمیدونم چی بگم …
انشاالله به حق بی بی حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به زودیه زود سلامتیشونو به دست میارن و حالشون خوبه خوبه خوب میشه … الهی آمین
انشاالله به زودیه زود جلو چشاتون صبا جون راه میره حرف میزنه هی میگه بابا مامان هی دور و برتون میگرده
انشاالله به حق پهلوی شکسته بی بی حضرت زهرا (س) یا به قول آسید جواد ذاکر به یاد اون لحظه ای که عمه سادات نمازشو شکسته خوند انشاالله خدا به حق ائمه اطهار به زودیه زود سلامتی صبا جون رو به شما برگردونن … الهی آمین
مهر ۲۷ام, ۱۳۹۱ در ۱۲:۳۰ ب.ظ
نمیدونم باید چی بگم همین که اولین خطها رو خوندم نتونستم بغضم گرفته با این که خودم یه مادر نیستم ولی کاملا میتونم اون حس رو درک کنم واسه دخترتون دعا میکنم انشالا خدا شفاش بده
آذر ۱۰ام, ۱۳۹۱ در ۷:۳۳ ب.ظ
ایشالا شفا میگیره-بیماری فرزند برای پدر و مادر خیلی سخته حالا اگه بچه ای جلو چشم پدر و مادرش کشته بشه چه حالی پیدا میکنن-یادی کنیم از کودکان مظلوم غزه که یا کشته شدند ویا والدین شون رو از دست دادند-به پدر و مادر توکل و صبر رو توصیه میکنم-خدایا همه ی کودکان بیمار از مسلمین را به حق شش ماهه امام حسین شفا عنایت بفرما
دی ۱۸ام, ۱۳۹۱ در ۸:۳۶ ب.ظ
سلام
راستش نمیخوام حرف کلیشه ای بزنم اما خیلی ناراحت شدم و خیلی نگران صبا هستم ….
اما ترجیح میدم هرروز بهتون سربزنم و دعاهایی که خیلی امتحان شدند و جواب دادند براتون بیارم زمانی که مادرم مریض بود خیلی از این دعاهارو امتحان کردیم و نتیجه گرفتیم ….
به این وبلاگ هم سری بزنید
shokofehayenoor.blogfa.com
دی ۲۱ام, ۱۳۹۱ در ۱۰:۴۵ ق.ظ
خدا انرژیتان را روزافزون کنه
صبرویتان را چندین برابر
امیدتان را بی اندازه
دی ۲۱ام, ۱۳۹۱ در ۱۰:۴۵ ق.ظ
خدا انرژیتان را روزافزون
صبرویتان را چندین برابر
امیدتان را بی اندازه
فروردین ۲۶ام, ۱۳۹۲ در ۳:۱۰ ب.ظ
خیلی خیلی متاثر شدم و کاملا درک میکنم چون خودم هم یک مادر هستم که فرزند مریض داره و تمامی گفته هاتون به نوعی گفته های خود من در تنهاییم هست … من هر لحظه منتظر یک معجزه هستم معجزه در دنیای پزشکی که بتونه دخترم رو درمان کنه و دخترم بتونه مثل بقیه بچه ها از دنیای کودکیش لذت ببره …من رو با خودتون همدرد بدونین و امیدوارم که هر چه زودتر از همین وبلاگ خبر خوب شدن صبا رو منتشر کنین
شهریور ۱۷ام, ۱۳۹۲ در ۹:۴۸ ق.ظ
خدا بهت توان و صبر و سلامتی عنایت کنه تا شفای کامل صبایت خواهر.
مرداد ۱۲ام, ۱۳۹۳ در ۷:۳۰ ب.ظ
سلام من مجیدم به همراه همسرم مرضیه داستان شمارو خوندیم خیلی دردناک بود .
هیچ جمله ای پیدا نکردیم واسه تسکین شما .
ولی ازتون میخوایم بسپارش به امام زمان.
ههههههههممممیییینننننن!!!!!